مالیات منفی چیست؟
مالیات منفی
مالیات منفی (Negative Income Tax – NIT) یکی از نوآورانهترین و در عین حال چالشبرانگیزترین نظریهها در حوزه اقتصاد رفاه و سیاستگذاری اجتماعی به شمار میرود. این ایده نخستینبار در دهه 1960 توسط اقتصاددان برجستهای چون میلتون فریدمن مطرح شد، و از آن زمان تاکنون همواره مورد توجه اندیشمندان، سیاستگذاران و منتقدان بوده است.
هدف اصلی نظام مالیات منفی، ایجاد تعادلی پایدار میان کارایی اقتصادی و حمایت از اقشار کمدرآمد است؛ بهگونهای که هم انگیزههای کاری حفظ شود و هم فقر کاهش یابد. این رویکرد نهتنها به عنوان جایگزینی برای نظامهای پیچیده و گاه ناکارآمد رفاهی مطرح شده، بلکه به ابزاری برای سادهسازی بوروکراسی دولت نیز تبدیل شده است.
در ادامه این مقاله، به واکاوی ابعاد نظری و عملی این نظام میپردازیم؛ از تجربههای تاریخی و اهداف طراحی آن گرفته تا مزایا، نقدهای وارده و چشماندازهای پیشرو برای اجرای گستردهتر آن در جوامع مدرن.
تاریخچه و پیادهسازی جهانی مالیات منفی
مفهوم مالیات منفی اولین بار در دهه 1940 توسط جولیت ریس-ویلیامز، نویسنده و سیاستمدار برجسته بریتانیایی، مطرح شد. اما این ایده در دهه 1960 توسط میلتون فریدمن، اقتصاددان برجسته آمریکایی، به شهرت و محبوبیت رسید و به عنوان یکی از راهکارهای نوین در حوزه سیاستهای رفاهی شناخته شد.
در دهه 1970، ریچارد نیکسون، رئیسجمهور وقت ایالات متحده، با معرفی «برنامه کمک به خانواده» (Family Assistance Plan) تلاش کرد نسخهای اصلاحشده از مالیات منفی را به اجرا بگذارد. این برنامه در واقع نوعی طرح حمایتی بود که با هدف کاهش فقر و تقویت انگیزه کاری طراحی شده بود.
بین سالهای 1968 تا 1982 نیز در ایالات متحده چندین آزمایش میدانی انجام گرفت تا تأثیرات مالیات منفی بر عرضه نیروی کار، درآمد افراد و اثرات جانشینی شغلی بررسی شود. این آزمایشها به درک بهتر چگونگی عملکرد این سیستم کمک زیادی کردند و نشان دادند که با طراحی درست، میتوان هم حمایت اجتماعی مؤثر داشت و هم انگیزههای کاری را حفظ کرد.
در سطح جهانی نیز نظامهای مشابهی که شباهتهایی با مالیات منفی دارند، در برخی کشورها پیادهسازی شدهاند. به عنوان نمونه، در آمریکا برنامهای به نام «اعتبار مالیاتی برای کارگران» (Earned Income Tax Credit یا EITC) وجود دارد که به خانوادههای کمدرآمد کمک مالی میکند و در عین حال آنها را به کار کردن تشویق میکند. همچنین در بریتانیا، «اعتبار مالیاتی برای کار» (Working Tax Credit یا WTC) هدف مشابهی دارد و بخشی از تلاشهای دولت برای کاهش فقر و افزایش اشتغال در میان اقشار آسیبپذیر است.
این تجارب نشان میدهد که ایده مالیات منفی به شکلهای متنوع و با اصلاحات مختلف میتواند در سیستمهای رفاهی کشورهای مختلف به کار گرفته شود و نقش مهمی در بهبود عدالت اجتماعی و کارایی اقتصادی ایفا کند.
اهداف کلیدی مالیات منفی
یکی از اهداف اصلی مالیات منفی، کاهش فقر مطلق است؛ به این معنا که این سیستم تلاش میکند حداقل درآمدی قابل اطمینان برای همه افراد جامعه، بهویژه اقشار کمدرآمد، تضمین کند. این هدف باعث میشود افراد در شرایط اقتصادی دشوار، دسترسی به منابع لازم برای تأمین نیازهای اولیه خود داشته باشند و از آسیبهای فقر شدید در امان بمانند.
از سوی دیگر، حفظ انگیزههای کاری نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. با طراحی هوشمندانه نرخهای کاهش تدریجی پرداختها (که به آن Phase-out Rate گفته میشود)، مالیات منفی سعی میکند از «تله رفاهی» که در بسیاری از سیستمهای سنتی وجود دارد جلوگیری کند؛ یعنی وضعیتی که افزایش درآمد باعث از دست رفتن ناگهانی یا زیاد مزایا شده و انگیزه افراد را برای کار بیشتر کاهش میدهد. در این سیستم، کاهش مزایا به صورت تدریجی است تا افراد ترغیب شوند به جای اتکا به کمکهای دولتی، فعالیت اقتصادی خود را افزایش دهند.
همچنین، یکی از اهداف مهم مالیات منفی کاهش هزینههای اداری است. با ادغام نظامهای مالیاتی و رفاهی در یک ساختار یکپارچه و ساده، میتوان فرآیند پرداختها و نظارتها را بهینه کرد و از پیچیدگیها و هزینههای بالای مدیریت برنامههای متعدد رفاهی سنتی کاست. این امر به صرفهجویی در منابع عمومی و افزایش کارایی کل سیستم کمک میکند.

مبانی اقتصادی مالیات منفی
کارایی پارتو و توزیع درآمد
یکی از اصول اقتصادی بنیادین که مالیات منفی بر آن استوار است، مفهوم کارایی پارتو است. این مفهوم بیان میکند که توزیع مجدد درآمد میتواند بدون ایجاد اختلال جدی در انگیزهها و عملکرد بازار کار انجام شود.
به عبارت دیگر، هدف مالیات منفی این است که با انتقال منابع به اقشار کمدرآمد، وضعیت رفاهی آنها را بهبود بخشد، بدون آنکه باعث کاهش قابل توجه در عرضه نیروی کار یا کاهش بهرهوری اقتصادی شود. از این منظر، NIT تلاش میکند تعادلی برقرار کند که در آن هم عدالت اجتماعی رعایت شود و هم کارایی اقتصادی حفظ گردد. این تعادل باعث میشود که منابع به صورت بهینهتری در جامعه توزیع شده و سطح کلی رفاه افزایش یابد.
نظریه انتخاب عقلانی و آزادی اقتصادی
از سوی دیگر، مبنای نظری مالیات منفی به نظریه انتخاب عقلانی نیز مرتبط است. این نظریه معتقد است که افراد، به عنوان بازیگران اقتصادی، بر اساس اطلاعات و منابع در دسترس خود تصمیمهای بهینه میگیرند. وقتی پرداختهای نقدی به افراد ارائه میشود، آنها آزادی و انعطاف بیشتری در انتخاب نحوه مصرف و سرمایهگذاری منابع خود خواهند داشت.
برخلاف نظامهای پیچیده و محدودکننده رفاهی که ممکن است استفاده از کمکها را به کالاها یا خدمات خاصی محدود کنند، مالیات منفی به افراد امکان میدهد تا بر اساس نیازها و اولویتهای شخصی خود تصمیم بگیرند. این آزادی انتخاب، علاوه بر احترام به کرامت انسانی، میتواند کارایی مصرف منابع را افزایش داده و رفاه کلی جامعه را بهبود بخشد.
به طور خلاصه، مبانی اقتصادی مالیات منفی تلفیقی از تلاش برای حفظ کارایی بازار و افزایش آزادی انتخاب فردی است که آن را به ابزاری جذاب برای سیاستگذاران رفاهی تبدیل میکند.
مزایای نظام مالیات منفی (NIT)
نظام مالیات منفی بهعنوان یکی از طرحهای پیشنهادی جایگزین برای ساختارهای پیچیده و گاه ناکارآمد رفاه اجتماعی، مزایای متعددی دارد که هم در سطح فردی و هم در سطح نهادی قابلتوجهاند.
در ادامه، چهار مزیت کلیدی این نظام با توضیحاتی روشنتر و جامعتر ارائه میشود:
سادهسازی ساختار نظام رفاه اجتماعی
در بسیاری از کشورها، ساختار رفاهی از مجموعهای از برنامههای پراکنده مانند کمکهزینه مسکن، یارانه غذا، پوششهای درمانی، حمایتهای نقدی و غیرنقدی تشکیل شده است. این تنوع برنامهها ضمن ایجاد همپوشانی و بوروکراسی مضاعف، باعث سردرگمی و ناکارآمدی در توزیع منابع میشود.
اما مالیات منفی با ادغام این حمایتها در قالب یک پرداخت نقدی واحد، بهسادگی و شفافیت بیشتری در نظام رفاهی منجر میشود. این تحول، فرآیند تخصیص منابع را هدفمندتر کرده و از اتلاف منابع جلوگیری میکند.
تقویت کرامت انسانی از طریق افزایش آزادی انتخاب
برخلاف کمکهای غیرنقدی که اغلب استفاده از آنها بهصورت محدود و تحت نظارت تعیین میشود (مثلاً کوپن غذا یا کارت یارانه خاص)، مالیات منفی مستقیماً به شکل پول نقد در اختیار افراد قرار میگیرد. این شیوه به آنها اجازه میدهد که خودشان بر اساس اولویتهای شخصی، تصمیم بگیرند منابع دریافتی را چگونه مصرف کنند.
این رویکرد، ضمن افزایش احساس مسئولیتپذیری، نوعی اعتماد دولت به توانایی و شعور اقتصادی افراد تلقی میشود و در نتیجه کرامت انسانی را تقویت میکند.
حذف یا کاهش تله فقر
یکی از انتقادات جدی به نظامهای سنتی رفاه، پدیدهای به نام «تله فقر» است. در این ساختارها، اگر فردی اندکی درآمد کسب کند، ممکن است بسیاری از مزایای رفاهی را بهطور کامل از دست بدهد. این وضعیت باعث میشود افراد انگیزهای برای کار کردن نداشته باشند، زیرا افزایش درآمد به معنای از دست دادن مزایا و کاهش درآمد واقعی خواهد بود.
در نظام مالیات منفی، مزایا بهصورت تدریجی کاهش مییابد و با افزایش درآمد، فقط بخشی از کمکها کم میشود نه همه آنها. این مدل پیوسته، انگیزه افراد برای ورود یا ماندن در بازار کار را حفظ میکند و مانع از گیر افتادن آنها در دام وابستگی به کمکهای دولتی میشود.
کاهش هزینههای اداری و بوروکراتیک
در سیستمهای سنتی رفاه، وجود لایههای متعدد از بررسیهای اداری برای تأیید صلاحیت افراد و کنترل چگونگی استفاده از مزایا، هزینههای بالای اجرایی بهدنبال دارد. علاوهبراین، این ساختارها اغلب مستعد فساد، خطا یا تبعیض هستند.
اما در مدل مالیات منفی، پیچیدگیهای اداری کاهش مییابد، زیرا پرداختها بهصورت خودکار و بر اساس سطح درآمد انجام میشود. نیازی به ارزیابیهای مکرر و میدانی برای بررسی «نیازمندی» وجود ندارد، و همین امر موجب صرفهجویی قابلتوجه در هزینههای اجرایی دولت میشود.
نقدها و چالشهای نظام مالیات منفی (NIT)
اگرچه طرح مالیات منفی بهعنوان یک ابزار نوین برای اصلاح نظامهای رفاهی و کاهش فقر، مزایای متعددی دارد، اما همانند هر سیاست عمومی دیگری با نقدها و چالشهای قابلتوجهی مواجه است. بررسی این موانع برای داشتن درک واقعبینانه از امکانپذیری و پایداری اجرای این نظام ضروری است.
در ادامه، مهمترین انتقادات و ملاحظات اجرایی توضیح داده میشوند:
احتمال کاهش انگیزه برای کار
یکی از نگرانیهای اصلی درباره مالیات منفی این است که ممکن است انگیزه افراد برای کار کردن را کاهش دهد، بهویژه زمانی که نرخ کاهش تدریجی مزایا نسبتاً بالا باشد. برای مثال، اگر فردی با هر یک دلار درآمد اضافی، 50 سنت از کمک خود را از دست بدهد، ممکن است احساس کند که تلاش بیشتر به زحمتش نمیارزد.
این پدیده شبیه به «مالیات حاشیهای بالا» است که میتواند برای برخی گروهها (مثل والدین مجرد یا افراد کمدرآمد) سد راه اشتغال تماموقت یا پذیرش مشاغل بهتر شود. اگرچه پژوهشها نشان دادهاند که این اثر کاهشیافتهتر از پیشبینیها بوده، اما در طراحی نرخ مناسب باید دقت بسیاری صورت گیرد.
بار مالی سنگین بر بودجه عمومی
اجرای گسترده طرح مالیات منفی نیازمند منابع مالی قابلتوجهی است. برخی برآوردها نشان میدهند که اگر این سیاست بخواهد جایگزین اکثر برنامههای رفاهی شود و پوشش عمومی داشته باشد، ممکن است تا حدود 2 درصد از تولید ناخالص داخلی (GDP) یک کشور را به خود اختصاص دهد.
این میزان بودجه میتواند فشار زیادی بر منابع دولت وارد کند، بهویژه در کشورهایی با کسری بودجه مزمن یا ساختار مالیاتی ناکارآمد. همچنین، نیاز به تأمین مالی پایدار، بحثهایی را در مورد افزایش مالیات بر گروههای پردرآمد یا کاهش هزینههای دیگر دولتی ایجاد میکند.
مسائل اجرایی و فنی
اجرای موفق نظام NIT مستلزم طراحی دقیق و اجرای شفاف است. یکی از چالشهای اساسی، تعیین «آستانه درآمدی» است که در آن پرداختها آغاز یا کاهش مییابند. اگر این آستانه بهدرستی انتخاب نشود، میتواند موجب بیعدالتی، ناکارآمدی یا حتی دلسردی مردم از مشارکت در بازار کار شود.
همچنین، باید سازوکارهایی برای جلوگیری از تقلب، اظهارات نادرست درآمدی و سوءاستفاده از سیستم در نظر گرفته شود. نبود نظارت مؤثر میتواند اعتماد عمومی به سیاست را کاهش دهد و بهرهوری آن را زیر سؤال ببرد.
احتمال فشار تورمی
یکی دیگر از پیامدهای بالقوه اجرای نظام مالیات منفی، اثرات تورمی ناشی از افزایش تقاضا در اقتصاد است. هنگامی که مبالغ قابلتوجهی به صورت نقدی به افراد پرداخت میشود، ممکن است سطح تقاضای مصرفکننده در بازار افزایش یابد، که در صورت عدم پاسخگویی بخش عرضه، به افزایش قیمتها منجر خواهد شد.
این فشار تورمی در صورتی که همراه با اصلاح ساختار تولید و عرضه نباشد، میتواند بخشی از مزایای حمایتی را خنثی کرده و به کاهش قدرت خرید خانوارهای هدف منجر شود.

مکانیسم عملکرد مالیات منفی
مالیات منفی یک نظام پرداختی است که به شکلی معکوس نسبت به نظامهای مالیاتی معمول عمل میکند. در این سیستم، به جای اینکه دولت از همه افراد مالیات بگیرد، به کسانی که درآمدشان پایینتر از یک آستانه مشخص است، پرداختهایی انجام میشود تا حداقل درآمد تضمین شود.
این آستانه مشخص که به آن «آستانه درآمدی» (Threshold Income) گفته میشود، نقطه مرزی است که افراد با درآمد کمتر از آن مشمول دریافت کمکهای مالی میشوند.
عملکرد این سیستم به گونهای است که هرچه درآمد فرد کمتر باشد، میزان پرداختی دریافتی از سوی دولت بیشتر خواهد بود. به عبارتی دیگر، این پرداختها بر اساس تفاوت بین آستانه درآمدی و درآمد واقعی فرد محاسبه میشود و توسط یک «نرخ مالیات منفی» ضرب میشود.
فرمول کلی این محاسبه به صورت زیر است:
پرداخت = (آستانه درآمدی – درآمد واقعی) × نرخ مالیات منفی
برای روشنتر شدن موضوع، فرض کنید آستانه درآمدی برابر با 30,000 دلار و نرخ مالیات منفی 50٪ باشد. در این حالت:
- فردی که درآمدش 20,000 دلار است، مبلغی معادل 5,000 دلار دریافت میکند، زیرا:
(30,000 – 20,000) × 0.5 = 5,000 - در مقابل، فردی که درآمدش از آستانه فراتر رفته باشد، مثلاً 35,000 دلار، مشمول مالیات مثبت خواهد شد و به دولت مالیات پرداخت میکند.
این مکانیسم باعث میشود که حمایت مالی به طور هدفمند به افراد کمدرآمد اختصاص یابد و در عین حال انگیزه برای افزایش درآمد و اشتغال حفظ شود، زیرا پرداختهای کمک به تدریج کاهش یافته و به صفر میرسد تا افراد با درآمد بالاتر مالیات پرداخت کنند. به این ترتیب، مالیات منفی به عنوان ابزاری تعادلی بین حمایت اجتماعی و کارایی اقتصادی عمل میکند.
مرور تجربیات تاریخی و نتایج مطالعات میدانی
بررسی تجربیات عینی و مطالعات میدانی در کشورهای مختلف نشان میدهد که ایده مالیات منفی نهتنها در سطح نظری، بلکه در عمل نیز آزموده شده است. این تجربیات، دیدگاههای ارزشمندی درباره اثرات اقتصادی، اجتماعی و رفتاری این سیاست فراهم میآورد.
در ادامه، سه نمونه برجسته از اجرای چنین طرحهایی بررسی میشود:
آزمایشهای میدانی در ایالات متحده (1968–1980)
در پی طرح نظریه «مالیات منفی» توسط میلتون فریدمن، دولت ایالات متحده بین سالهای 1968 تا 1980 چندین پروژه آزمایشی را در ایالتهایی مانند نیوجرسی، پنسیلوانیا، آیووا و ایندیانا اجرا کرد. این آزمایشها با هدف بررسی تأثیر تخصیص یک درآمد تضمینی به خانوادههای کمدرآمد انجام شدند.
یافتههای کلیدی عبارت بودند از:
- کاهش محسوس فقر: بسیاری از خانوادههای شرکتکننده، با افزایش درآمد، توانستند سطح زندگی خود را بهطور محسوسی ارتقا دهند.
- تأثیر بر نیروی کار: ساعت کاری در میان برخی گروهها—بهویژه زنان و نوجوانان—حدود 8 تا 10 درصد کاهش یافت. این کاهش اما کمتر از میزان نگرانکنندهای بود که منتقدان پیشبینی کرده بودند.
- پیامدهای اجتماعی مثبت: نتایج حاکی از کاهش رفتارهای مجرمانه، بهبود سلامت روانی و افزایش ثبات خانوادگی در میان دریافتکنندگان یارانه بود.
این آزمایشها نقطه عطفی در تاریخ سیاستگذاری اجتماعی آمریکا به شمار میروند، زیرا نشان دادند که حمایت مالی مستقیم میتواند بدون ایجاد وابستگی شدید، به بهبود شرایط اجتماعی منجر شود.
طرح درآمد پایه در فنلاند (2017–2018)
در یک طرح آزمایشی که از سوی دولت فنلاند اجرا شد، تعداد 2,000 نفر از افراد بیکار به مدت دو سال، درآمدی ماهانه بهصورت بدون شرط دریافت کردند. اگرچه این برنامه کاملاً منطبق با الگوی «مالیات منفی» نبود، اما اهداف و ساختار آن شباهتهای زیادی داشت.
یافتهها شامل موارد زیر بودند:
- افزایش سطح رضایت و رفاه ذهنی: شرکتکنندگان اعلام کردند که با دریافت این درآمد ثابت، اضطراب کمتری در زندگی روزمره داشتند و احساس امنیت بیشتری نسبت به آینده پیدا کردند.
- تأثیر اندک بر اشتغال: بر خلاف برخی انتظارات، این طرح تأثیر معناداری بر بازگشت به بازار کار نداشت. اغلب افراد بیکار باقی ماندند، اگرچه برخی از آنها فعالیتهای داوطلبانه یا کارهای غیررسمی انجام دادند.
این تجربه نشان داد که تضمین حداقلی از درآمد، میتواند جنبههای روانی و اجتماعی زندگی افراد را تقویت کند، حتی اگر بهتنهایی موجب افزایش قابل توجه اشتغال نشود.
برنامه «کمک موقت به خانوادههای نیازمند» (TANF) در آمریکا
برنامه TANF که در ایالات متحده برای حمایت از خانوادههای کمدرآمد طراحی شده، در برخی ایالتها از اصولی مشابه مالیات منفی استفاده میکند. یکی از این اصول، کاهش تدریجی مزایا بهجای قطع ناگهانی آنهاست. این سازوکار به افراد کمک میکند تا بدون ترس از ازدستدادن کامل کمکها، بهتدریج وارد بازار کار شوند.
-
تقویت انگیزه کار: در ایالتهایی که کاهش تدریجی مزایا بهکار گرفته شده، افراد تمایل بیشتری به یافتن شغل نشان دادهاند. این امر در مقایسه با سیستمهایی که مزایا را با شروع اشتغال بهطور کامل قطع میکنند، نتایج مثبتتری داشته است.
در مجموع، این تجربهها نشان میدهند که طراحی هوشمندانه سیستمهای حمایت مالی میتواند ضمن کاهش فقر، انگیزه مشارکت اقتصادی را نیز حفظ کند.
آینده مالیات منفی
با پیشرفت فناوریهای دیجیتال و توسعه سیستمهای پرداخت هوشمند، امکان اجرای مالیات منفی (NIT) با سهولت و دقت بیشتری فراهم شده است. این فناوریها باعث شدهاند فرآیند پرداخت کمکهای نقدی به خانوارهای نیازمند سریعتر، شفافتر و کمهزینهتر انجام شود و از بوروکراسیهای پیچیده و زمانبر در سیستمهای سنتی جلوگیری شود.
به همین دلیل، بسیاری از دولتها و پژوهشگران به این باور رسیدهاند که بهرهگیری از این فناوریها میتواند یکی از عوامل کلیدی در موفقیت و گسترش مدل مالیات منفی باشد.
علاوه بر این، با افزایش نگرانیها درباره پیامدهای اتوماسیون گسترده و هوش مصنوعی بر بازار کار، موضوع نابرابری درآمدی بیش از پیش در کانون توجه سیاستگذاران قرار گرفته است.
کاهش فرصتهای شغلی سنتی و افزایش شکاف درآمدی موجب شده تا بحثهای مربوط به تامین حداقلی درآمد برای تمامی شهروندان — به ویژه گروههای آسیبپذیر — در قالب مدلهایی مانند درآمد پایه همگانی (UBI) و مالیات منفی شدت یابد. این بحثها باعث شده است که کشورها به دنبال راهکارهای نوین و ترکیبی باشند که بتوانند هم عدالت اجتماعی را افزایش دهند و هم انگیزههای کار و تولید را حفظ کنند.
در این راستا، برخی کشورها مانند کانادا و اسپانیا در حال آزمایش و بررسی طرحهای ترکیبی هستند که ویژگیهای مالیات منفی و درآمد پایه همگانی را با هم تلفیق میکنند.
این مدلهای ترکیبی تلاش میکنند مزایای هر دو رویکرد را حفظ کنند؛ به گونهای که پرداختها هدفمند و متناسب با وضعیت درآمدی افراد باشد، ولی در عین حال حداقلی از درآمد بدون شرط به همه ارائه شود تا امنیت اقتصادی افزایش یابد و از پیچیدگیهای سیستمهای سنتی کاسته شود. چنین رویکردهایی میتوانند گامی مهم در مسیر ایجاد نظامهای رفاهی کارآمدتر، عادلانهتر و هماهنگ با تغییرات اقتصادی و فناوری باشند.
در مجموع، آینده مالیات منفی تحت تاثیر فناوری، تحولات اقتصادی و اجتماعی، و نیاز به سیاستهای رفاهی نوین قرار دارد و به نظر میرسد که این نظام در قالب طرحهای نوآورانه و ترکیبی جایگاه مهمتری در سیاستگذاری اجتماعی خواهد یافت.

وضعیت مالیات منفی در ایران
در ایران، مفهوم مالیات منفی اغلب با نظام یارانهها مرتبط شناخته میشود. یارانههای نقدی که از دهه 80 شمسی به بعد پرداخت شدهاند، گاهی به عنوان شکلی از مالیات منفی تلقی میشوند، چرا که دولت به جای دریافت مالیات، به صورت مستقیم کمکهای مالی به مردم ارائه میدهد.
با این حال، این نظام تفاوتهای مهمی با مالیات منفی کلاسیک دارد؛ زیرا یارانهها اغلب به طور مساوی و بدون توجه به سطح درآمد افراد پرداخت میشوند، در حالی که مالیات منفی بر اساس درآمد واقعی فرد و میزان کمبود آن نسبت به یک آستانه تعریف میشود.
از سوی دیگر، برخی مطالعات آکادمیک در ایران به بررسی امکان تطبیق مالیات منفی با چارچوب اقتصاد اسلامی و تأثیرات آن بر کاهش فقر و نابرابری پرداختهاند. این تحقیقات نشان میدهند که این مدل میتواند به تضمین حداقل معیشت برای همه کمک کند و در عین حال کارایی نظام پرداخت یارانه را با جداسازی آن از سیاستهای قیمتی افزایش دهد.
با این حال، اجرای کامل و رسمی سیستم مالیات منفی در ایران هنوز متداول نشده و بیشتر به عنوان یک ایده نظری یا در قالب مقایسه با سیستم یارانهها مورد بحث قرار میگیرد.
چالشهای مهمی از جمله هزینههای مالی اجرای گسترده آن و پیامدهای اقتصادی ناشی از این طرحها هنوز به طور کامل حل نشدهاند و نیازمند بررسیهای دقیقتر و سیاستگذاریهای هدفمندتر هستند. به همین دلیل، مالیات منفی در ایران هنوز در مرحله بحثهای علمی و سیاستی باقی مانده و اجرای عملی آن محدود است.
مقایسه مالیات منفی با سایر نظامهای حمایت اجتماعی
برای درک بهتر جایگاه نظام مالیات منفی (Negative Income Tax – NIT) در حوزه سیاستهای رفاهی، ضروری است که آن را با دیگر نظامهای رایج حمایت اجتماعی مقایسه کنیم. این مقایسه به روشن شدن مزایا و محدودیتهای NIT کمک میکند و نشان میدهد که چگونه این نظام میتواند تعادل میان کارایی اقتصادی، عدالت اجتماعی و حفظ کرامت انسانی را برقرار کند.
درآمد پایه همگانی (UBI) در برابر مالیات منفی
درآمد پایه همگانی (UBI) مدلی است که در آن مبلغی ثابت و بدون هیچ قید و شرطی به تمام شهروندان پرداخت میشود، صرفنظر از وضعیت درآمدی یا اشتغال آنها. این رویکرد بر پایه فلسفه «حق همگانی دریافت درآمد» شکل گرفته و تاکید زیادی بر عدالت اجتماعی دارد. اما در مقابل، مالیات منفی به صورت هدفمند طراحی شده و تنها به کسانی تعلق میگیرد که درآمدشان زیر یک سطح مشخص باشد.
این هدفمندی باعث میشود که NIT نسبت به UBI هزینه کمتری برای دولت داشته باشد و منابع مالی به صورت بهینهتر تخصیص یابد. در عین حال، UBI به عنوان یک سیاست فراگیر، بار مالی بسیار سنگینی بر بودجه دولت وارد میکند که در بسیاری از کشورها ممکن است اجرای آن دشوار باشد.
بنابراین، تفاوت اصلی این دو مدل در میزان پوشش و فلسفه پشتوانه آنهاست: UBI بر اساس حق همگانی است، ولی NIT بیشتر به اصلاح نابرابریها و هدفمندی کمکها میپردازد.
برنامههای رفاهی مشروط و پیچیدگیهای آنها در مقایسه با مالیات منفی
سیستمهای سنتی رفاهی مانند برنامههای کوپن غذایی (SNAP) یا کمکهای مسکن معمولاً پیچیده و مشروط به شرایط خاصی هستند که دریافتکنندگان باید مدارک متعدد ارائه دهند. این شرایط سختگیرانه باعث شده که این برنامهها علاوه بر هزینههای بالای اداری، برای بسیاری از دریافتکنندگان احساس تحقیر و داغننگ اجتماعی ایجاد کنند.
همچنین، در این سیستمها معمولاً افزایش درآمد موجب از دست رفتن ناگهانی مزایا میشود که به پدیده «تله فقر» معروف است و انگیزه افراد برای افزایش درآمد را کاهش میدهد. در مقابل، مالیات منفی با ساختاری سادهتر، پرداختی نقدی به افراد دارای درآمد پایین انجام میدهد و با کاهش پیچیدگیها و حذف بخش بزرگی از بوروکراسی، به حفظ کرامت انسانی و کاهش تله فقر کمک میکند.
همچنین، این نظام قادر است برنامههای متعدد رفاهی را در قالب یک سیستم یکپارچه ادغام کرده و از این طریق هزینههای اجرایی را کاهش دهد.
اعتبار مالیاتی کار (EITC) و شباهتها و تفاوتها با مالیات منفی
اعتبار مالیاتی کار (EITC) که در ایالات متحده اجرا میشود، نمونهای از برنامههای هدفمند است که به افراد شاغل با درآمد کم، بر اساس تعداد فرزندانشان پرداختهایی ارائه میدهد. این نظام به نوعی شبیه مالیات منفی است، چرا که پرداختها برعکس با درآمد کاهش مییابد و هدف آن حمایت از خانوارهای کمدرآمد است.
با این حال، تفاوتهای مهمی میان این دو وجود دارد. EITC تنها به افراد شاغل تعلق میگیرد و کسانی که بدون کار درآمد دارند یا بیکار هستند از آن بهرهمند نمیشوند، در حالی که مالیات منفی شامل کل جمعیت کمدرآمد است، چه شاغل باشند یا نباشند. همچنین، پرداختهای EITC معمولاً به صورت سالانه و از طریق سیستم مالیاتی انجام میشود، اما مالیات منفی میتواند به شکل پرداختهای ماهانه یا منظمتر اجرا شود.
از این رو، بسیاری از کارشناسان EITC را نوعی محدود و ناقص از مالیات منفی میدانند که هرچند اثرات مثبتی در تشویق به کار دارد، اما پوشش کاملی برای رفع فقر ایجاد نمیکند.
نکات کلیدی
- مالیات منفی سیستمی است که در آن به جای دریافت مالیات از افراد کمدرآمد، دولت به آنها کمک مالی ارائه میکند.
- هدف این نظام تضمین حداقل درآمد برای همه افراد است؛ به این معنا که اگر درآمد فردی کمتر از حد تعیینشده باشد، دولت مابهالتفاوت را به صورت کمک نقدی پرداخت میکند.
- این ایده نخستین بار توسط اقتصاددان برجسته میلتون فریدمن در سال 1962 مطرح شد و به عنوان راهکاری برای کاهش فقر مورد توجه قرار گرفت.
- با وجود مزایای بالقوه در کاهش فقر، برخی کارشناسان نگران این هستند که پرداختهای نقدی ممکن است انگیزه افراد برای کار کردن و افزایش درآمد را کاهش دهد.
- مالیات منفی سعی دارد تعادلی میان حمایت مالی از اقشار آسیبپذیر و حفظ انگیزههای کاری برقرار کند تا علاوه بر عدالت اجتماعی، کارایی اقتصادی نیز حفظ شود.
نتیجهگیری
مالیات منفی بهعنوان پلی میان اصول لیبرالیسم اقتصادی و ارزشهای عدالت اجتماعی، ظرفیت قابل توجهی برای اصلاح و بهبود نظامهای رفاهی دارد. این سیستم میتواند با هدفمند کردن حمایتها و حفظ انگیزههای کاری، علاوه بر کاهش فقر، به سادهسازی ساختارهای پیچیده رفاهی کمک کند و کرامت انسانی را نیز تقویت نماید.
با این وجود، موفقیت و کارآمدی مالیات منفی کاملاً به طراحی دقیق و هوشمندانه پارامترهای کلیدی آن بستگی دارد؛ از جمله تعیین درست آستانه درآمدی، نرخ مناسب کاهش پرداختها و اجرای موثر مکانیسمهای نظارتی برای جلوگیری از سوءاستفادهها.
در جهانی که نابرابری اقتصادی به یکی از بزرگترین چالشهای قرن بیست و یکم تبدیل شده، مالیات منفی ممکن است دیگر صرفاً یک گزینه انتخابی نباشد، بلکه به یک ضرورت اجتنابناپذیر در سیاستگذاریهای رفاهی و اجتماعی تبدیل شود.
این مدل میتواند زمینهساز نظامهای پایدارتری باشد که ضمن حمایت از اقشار کمدرآمد، رشد اقتصادی و انگیزههای فردی را نیز حفظ میکنند و به تحقق رفاه جامعتر کمک میکنند. بنابراین، سرمایهگذاری در پژوهش، طراحی و اجرای مناسب مالیات منفی، گامی مهم در مسیر کاهش نابرابری و ارتقای کیفیت زندگی مردم خواهد بود.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.