نظریه رشد کلاسیک چیست؟
نظریه رشد کلاسیک Classical Growth Theory
نظریه رشد کلاسیک یک دسته مدرن از نظریه اقتصادی است که در مورد کار چندین اقتصاددانی که در مورد روند و منابع رشد اقتصادی در زمان خود، تقریباً در قرن ۱۸ و ۱۹ نوشته اند، استفاده می شود. دو نظریه پرداز مهم مرتبط با این ایده ها عبارتند از آدام اسمیت و دیوید ریکاردو.
به طور خلاصه:
- نظریه رشد کلاسیک توسط اقتصاددانان (عمدتا بریتانیایی) در طول انقلاب صنعتی توسعه یافت.
- تئوری رشد کلاسیک رشد اقتصادی را در نتیجه انباشت سرمایه و سرمایه گذاری مجدد سود حاصل از تخصص، تقسیم کار و پیگیری مزیت نسبی توضیح می دهد.
- نتیجهگیریهای نظریه رشد کلاسیک از ایدههای تجارت آزاد بین ملتها، سرمایهگذاری آزاد فردی و احترام به انباشت مالکیت خصوصی حمایت میکرد.
درک نظریه رشد کلاسیک
نظریه رشد کلاسیک در کنار انقلاب صنعتی در بریتانیا توسعه یافت. تحلیل روند رشد اقتصادی تمرکز اصلی این اقتصاددانان کلاسیک بود. اقتصاددانان کلاسیک به دنبال ارائه گزارشی از نیروهای گسترده ای بودند که بر رشد اقتصادی تأثیر می گذاشتند.
تقسیم کار، سود حاصل از تجارت و انباشت سرمایه به عنوان نیروهای محرک اصلی رشد اقتصادی تلقی می شدند. سرمایهگذاری مولد و سرمایهگذاری مجدد سود، مکانیسمهایی بودند که رشد اقتصادی مستمری را ایجاد کردند، بنابراین تغییرات در نرخ سود، نقطه مرجع تعیینکنندهای برای تحلیل تکامل بلندمدت اقتصاد بود.
آنها استدلال کردند که ابتکارات فردی، تحت شرایط رقابتی آزادانه برای پیشبرد اهداف فردی، نتایج سودمندی را برای کل جامعه به همراه خواهد داشت. نتیجه گیری آنها از پذیرش تجارت آزاد، احترام به مالکیت خصوصی و سرمایه گذاری آزاد فردی حمایت کرد. در همین حال، منافع اقتصادی متضاد را می توان با عملکرد نیروهای بازار رقابتی و فعالیت محدود دولت مسئول سازگار کرد.
عقاید این اقتصاددانان از طرز تفکر اقتصادی قبلی متفاوت بود. انتقاد آنها از جامعه فئودالی که قبل از آنها مطرح شد بر اساس این مشاهده بود که بخش بزرگی از محصول اجتماعی به خوبی سرمایه گذاری نشده بود، اما به طور غیرمولد توسط طبقه حاکم مصرف می شد. آنها برخلاف تمرکز مرکانتیلیستی بر انباشت طلا برای پادشاه، از فیزیوکرات های فرانسوی در مطالعه رفاه اقتصادی یک ملت به عنوان یک کل پیروی کردند . آنها با تمرکز و جشن گرفتن بر صنعت و انباشت سرمایه به عنوان منبع شکوفایی اقتصادی از فیزیوکرات ها جدا شدند.
چرا نظریه رشد کلاسیک مهم است؟
به طور کلی، نظریه های رشد کلاسیک بر مفهوم رشد اقتصادی و رشد جمعیت تمرکز می کنند. تئوری های رشد کلاسیک غالب توسط آدام اسمیت و توماس مالتوس ایجاد شد. این تئوری ها اثرات افزایش جمعیت بر رشد اقتصادی را بررسی کردند. به عنوان مثال، در اوایل، زمین های کافی برای خانواده ها وجود دارد، جایی که آنها کار می کنند و امرار معاش می کنند.
در برههای تمام زمینهای خوب و مولد اشغال شد و با افزایش جمعیت، زمینهای موجود همت بیشتری را میطلبد و برداشت کمی داشت. زمین به یک محدودیت برای جمعیت تبدیل شد و بهره وری کاهش یافت. این پیش آمدن موقعیت ها این باور را به وجود آورد که وقتی انسان ها به تولید مثل و افزایش جمعیت ادامه می دهند، گرسنگی و جنگ در راه است. توماس مالتوس کنترل های عمده جمعیت را بیان کرد که عبارتند از:
- پرهیز از رابطه جنسی که او آن را نوعی «خودداری اخلاقی» توصیف کرد.
- اعمال جنسی بدون قصد تولید مثل
- گرسنگی، بیماری و جنگ
مالتوس به عنوان یک کشیش، تاکید بیشتری بر راه حل اول داشت. با این حال، بسیاری از ایده های تئوری کلاسیک وجود دارد که با اعتقاد توماس مالتوس همخوانی ندارد، نظریه های کلاسیک متفاوتی در قرن هجدهم زمانی که رشد گسترده ای رخ داد، ظهور کردند. از نظر ریکاردو و مارکس، عامل اصلی رشد اقتصادی، سرمایه است. افزایش تعداد کارگران بر سرمایه تأثیر می گذارد، کارگران نیز در صورت انباشت سرمایه افزایش می یابند.
آدام اسمیت و ثروت ملل
آدام اسمیت، اقتصاددان اسکاتلندی، شخصیت برجسته نظریه کلاسیک رشد بود. اسمیت نوشت که تقسیم کار بین کارگران به وظایف تخصصی تر، محرک رشد در گذار به اقتصاد صنعتی و سرمایه داری بود. همانطور که انقلاب صنعتی به بلوغ رسید، اسمیت استدلال کرد که در دسترس بودن ابزار و تجهیزات تخصصی به کارگران اجازه می دهد تا تخصص بیشتری پیدا کنند و در نتیجه بهره وری خود را افزایش دهند.
برای تحقق این امر، انباشت سرمایه مستمر ضروری بود، که به این بستگی داشت که صاحبان سرمایه بتوانند سود حاصل از سرمایه گذاری های خود را حفظ کرده و مجدداً سرمایه گذاری کنند. او این روند را با استعاره «دست نامرئی» توضیح داد که سرمایهداران را به مشارکت در این فرآیند سرمایهگذاری، افزایش بهرهوری و سرمایهگذاری مجدد با جستجوی منافع شخصی خود و بهطور غیرمستقیم به نفع کل ملت سوق میدهد.
دیوید ریکاردو و دستاوردهای تجارت
دیوید ریکاردو نظریه اسمیت را گسترش داد تا نشان دهد که چگونه تجارت می تواند به شکوفایی بیشتر اقتصادی در کنار دستاوردهای تخصص و تقسیم کار منجر شود. او مفهوم مزیت نسبی را به عنوان مبنایی برای تخصص توسعه داد و آن را نه تنها در مورد کارگران در یک اقتصاد واحد، بلکه برای کشورهای جداگانه ای که می توانند با یکدیگر تجارت کنند، به کار برد.
ریکاردو استدلال میکرد که با تخصص در فعالیتهایی که هر کدام برای آنها کمترین هزینه فرصت را دارند و سپس تجارت مازاد محصول خود، کشورها (و توسط کارگران و شرکتهای ترویجی در یک اقتصاد) همگی میتوانند وضعیت بهتری داشته باشند. نظریه مزیت نسبی ریکاردو بنیان نظریه تخصصی شدن و تقسیم کار اسمیت را به عنوان منبع رشد اقتصادی تقویت کرد.
محدودیت های مدل رشد کلاسیک
- ناآگاهی نسبت به فناوری : مدل کلاسیک رشد، نقشی را که پیشرفت فنی کارآمد میتواند برای اجرای روان اقتصاد ایفا کند، نادیده میگیرد. پیشرفت در فناوری می تواند بازدهی کاهش یافته را به حداقل برساند.
- تعیین نادرست دستمزد کل : مدل کلاسیک رشد فرض می کند که دستمزد کل از سطح معیشتی تجاوز نمی کند یا از آن پایین نمی آید . با این حال، این کاملا درست نیست. تغییرات در ساختار صنعتی و توسعه اقتصادی قابل توجه می تواند منجر به افزایش یا کاهش دستمزد کل از سطح معیشتی شود. علاوه بر این نظریه کلاسیک رشد، نقش اتحادیه های کارگری را در فرآیند تعیین دستمزد در نظر نمی گیرد.
دلایل شکست نظریه رشد کلاسیک
- ارتباط بین درآمد سرانه و جمعیت شکست خورد. توجه داشته باشید که وقتی نرخ رشد درآمد سرانه افزایش می یابد، به جای افزایش جمعیت، کاهش می یابد.
- رشد درآمد سرانه به دلیل سرعت پیشرفت فناوری به اندازه کافی برای مقابله با کاهش بازدهی نهایی، قابل دوام بوده است.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.