اقتصاد کینزی جدید چیست؟
اقتصاد کینزی جدید New Keynesian Economics
اقتصاد کینزی جدید یک مکتب فکری در اقتصاد کلان مدرن است که برگرفته از اقتصاد کینزی است. تئوری اصلی اقتصاد کینزی در دهه ۱۹۳۰ منتشر شد. با این حال، اقتصاددانان کلاسیک در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ اقتصاد کینزی را برای ایجاد اقتصاد کینزی جدید نقد و تنظیم کردند.
به طور خلاصه:
- اقتصاد کینزی جدید پیچشی مدرن در دکترین اقتصاد کلان است که از اصول کلاسیک اقتصاد کینزی تکامل یافته است.
- اقتصاددانان استدلال کردند که قیمتها و دستمزدها «چسبنده» هستند و باعث میشوند که بیکاری غیرارادی و سیاستهای پولی تأثیر زیادی بر اقتصاد بگذارند.
- این طرز تفکر از دهه ۱۹۹۰ تا بحران مالی ۲۰۰۸ به نیروی غالب در اقتصاد کلان دانشگاهی تبدیل شد.
درک اقتصاد کینزی جدید
ایده جان مینارد کینز ، اقتصاددان بریتانیایی، پس از رکود بزرگ، مبنی بر اینکه افزایش مخارج دولت و کاهش مالیاتها میتواند تقاضا را تحریک کند و اقتصاد جهانی را از رکود خارج کند، در بیشتر قرن بیستم به روش غالب تفکر تبدیل شد. این به آرامی در سال ۱۹۷۸ با انتشار After Keynesian Economics شروع به تغییر کرد. در این مقاله، اقتصاددانان کلاسیک جدید رابرت لوکاس و توماس سارجنت اشاره کردند که رکود تورمی تجربه شده در طول دهه ۱۹۷۰ با مدل های سنتی کینزی ناسازگار بود.
لوکاس، سارجنت و دیگران در پی آن بودند که نظریه اصلی کینز را با افزودن مبانی اقتصاد خرد به آن بسازند. آنها گفتند که دو حوزه اصلی اقتصاد خرد که ممکن است به طور قابل توجهی بر اقتصاد کلان تأثیر بگذارد، سختی قیمت و دستمزد است. این مفاهیم با نظریه اجتماعی در هم آمیخته و مدل های نظری ناب کینزییسم کلاسیک را نفی می کند.
اقتصاد کینزی جدید از دهه ۱۹۹۰ تا بحران مالی ۲۰۰۸ به نیروی غالب در اقتصاد کلان دانشگاهی تبدیل شد. تئوری کینزی جدید تلاش کرد، در میان چیزهای دیگر، به رفتار کند قیمتها و علت آن و اینکه چگونه شکستهای بازار میتواند توسط ناکارآمدی ایجاد شود و مداخله دولت را توجیه کند بپردازد. مزایای مداخله دولت همچنان محل بحث است. اقتصاددانان کینزی جدید سیاست پولی انبساطی را مطرح کردند و استدلال کردند که مخارج کسری به جای افزایش تقاضا یا رشد اقتصادی، پسانداز را تشویق میکند.
مفروضات جدید کینزی
اقتصاد کینزی جدید با دو فرض اصلی همراه است. اول اینکه مردم و شرکت ها منطقی و با انتظارات منطقی رفتار کنند. دوم، اقتصاد نیوکینزی انواع ناکارآمدی های بازار را فرض می کند از جمله دستمزدهای چسبنده و رقابت ناقص.
دستمزد ثابت به زمانی اشاره دارد که دستمزد کارکنان لزوماً منعکس کننده عملکرد شرکت یا اقتصاد آنها نیست. علاوه بر این، گفته میشود که دستمزدها به دلیل عدم تمایل کارکنان به دریافت دستمزد اسمی پایینتر، به سمت پایینتر از افزایش میشوند. همچنین عدم تمایل کارکنان به دریافت دستمزد کمتر می تواند منجر به بیکاری غیرارادی شود.
علاوه بر دستمزدهای ثابت، فرض رقابت ناقص اقتصاد کینزی جدید به موقعیتهای بازار اشاره دارد که میتواند شامل انحصار، دوپولی ، کارتل و تبانی باشد. این می تواند به توضیح اثرات متفاوت سیاست مالی بر شرکت های مختلف در یک صنعت کمک کند.
نقد اقتصاد کینزی جدید
اقتصاد کینزی جدید در برخی از محافل مورد انتقاد قرار گرفت زیرا نتوانست رکود بزرگ را ببیند و دوره رکود سکولار پس از آن را دقیقاً محاسبه نکرده است. موضوع اصلی این دکترین اقتصادی توضیح این است که چرا تغییرات در سطوح کل قیمت ها “چسبنده” است. ب
ر اساس اقتصاد کلان کلاسیک جدید، شرکتهای رقابتی قیمتگیر تصمیم میگیرند که چه مقدار محصول تولید کنند و نه با چه قیمتی، در حالی که در اقتصاد نیوکینزی، شرکتهای رقابتی انحصاری قیمتهای خود را تعیین میکنند و سطح فروش را به عنوان یک محدودیت میپذیرند.
از دیدگاه اقتصاد نیوکینزی، دو استدلال اصلی سعی میکنند پاسخ دهند که چرا قیمتهای کل نمیتوانند از تکامل اسمی ناخالص ملی (GNP) تقلید کنند. اصولاً تحت هر دو رویکرد اقتصاد کلان، فرض بر این است که عوامل اقتصادی، خانوارها و شرکت ها انتظارات منطقی دارند.
با این حال، اقتصاد نیوکینزی معتقد است که انتظارات منطقی به دلیل شکست بازار ناشی از اطلاعات نامتقارن و رقابت ناقص تحریف میشوند. از آنجایی که فعالان اقتصادی نمی توانند دامنه کاملی از واقعیت اقتصادی داشته باشند، اطلاعات آنها محدود خواهد بود. دلیل کمی وجود خواهد داشت که باور کنیم سایر نمایندگان قیمت های خود را تغییر خواهند داد و در نتیجه انتظارات خود را بدون تغییر نگه می دارند.
به این ترتیب، انتظارات یک عنصر حیاتی در تعیین قیمت هستند. همانطور که آنها بدون تغییر باقی می مانند، قیمت نیز تغییر خواهد کرد، که منجر به سفتی قیمت می شود.
هزینه های اقتصاد کینزی جدید
اقتصاد کینزی جدید همچنین از ایده قیمت های چسبنده از طریق مفهومی به نام هزینه های منو حمایت می کند و اینکه هزینه های منو به ناکارآمدی بازار کمک می کند. برای اینکه یک شرکت بتواند قیمت یک کالا یا خدمات را تغییر دهد، باید هزینه هایی را متحمل شود، یعنی تغییر قیمت در کاتالوگ یا منو. برخی استدلال می کنند که هزینه های منو برای اقتصاد کلان ناچیز و ناچیز است.
با این حال، دیگران استدلال میکنند که اگرچه هزینههای منو معمولاً برای شرکتها پایین است، اما قابل چشم پوشی نیست. همچنین، کسانی که اهمیت هزینههای منو را مطرح میکنند، این ایده را مطرح میکنند که تغییر قیمت یک کالا یا خدمات به عنوان یک جنبه خارجی عمل میکند. با کاهش قیمت تمام شده یک کالا، درآمد واقعی مصرفکنندگان افزایش مییابد، با توجه به اینکه کالا کالای پستی نیست و تقاضا برای کالا در کل صنعت افزایش مییابد، زیرا میانگین بهای تمام شده کالا در صنعت اندکی کاهش مییابد.
بنابراین، یک شرکت قیمت های خود را اندکی کاهش می دهد، اقتصاد را تحریک می کند. با این حال، شرکتها معمولاً هنگام تصمیمگیری در مورد اینکه آیا هزینههای تغییر قیمت بیشتر از هزینه تغییر نکردن آن است، چنین عوامل خارجی را در نظر نمیگیرند. در نتیجه، شرکت ها ممکن است قیمت های خود را به سرعت تغییر ندهند تا به تغییرات تقاضا پاسخ دهند.
رقابت ناقص
رقابت ناقص یکی دیگر از دلایل ناکارآمدی بازار است که New Keynesian Economics توضیح می دهد. مطالعه ای که توسط هاو دیکسون و گریگوری منکیو در دهه ۱۹۸۰ انجام شد نشان داد که یک ضریب فزاینده مالی می تواند ناکارآمدی ناشی از تغییرات سیاست مالی را افزایش دهد. در رقابت ناقص، به عنوان مثال، انحصار، سیاست مالی بر همه شرکتها یکسان تأثیر نمیگذارد و در نتیجه ایده یک ضریب مالی ایجاد میشود.
حامیان کینزی جدید استدلال می کنند که دلیل اینکه یک ضریب مالی می تواند ناکارآمدی ها را افزایش دهد این است که دستمزدهای واقعی در رقابت ناقص کاهش می یابد و خانواده ها تمایل دارند که اوقات فراغت را به مصرف در رقابت ناقص ترجیح دهند. حامیان بیشتر استدلال می کنند که وقتی دولت ها سیاست های مالی را برای افزایش هزینه ها تحمیل می کنند، اوقات فراغت و مصرف هر دو کاهش می یابد، بنابراین خانوارها بیشتر کار می کنند اما کمتر مصرف می کنند. در نتیجه، هر چه نقص در رقابت بیشتر باشد، ضریب مالی بیشتر است.
دستمزد کارایی
اقتصاد کینزی جدید استدلال می کند که بیکاری ناشی از کارایی دستمزدها است. سایر تئوری های اقتصاد کلان استدلال می کنند که بیکاری یک مکانیسم خود اصلاحی است که در آن نیروی کار زیاد بر دستمزدها فشار نزولی وارد می کند. در نتیجه، از آنجایی که شرکتها دستمزد کمتری ارائه میدهند، تقاضای آنها برای نیروی کار افزایش مییابد و در نتیجه عرضه نیروی کار و بیکاری کاهش مییابد.
با این حال، New Keynesian Economics استدلال می کند که دستمزدها باعث بهره وری و کارایی کارگران می شود. تأثیر دستمزد بر بهرهوری همان چیزی است که باعث میشود شرکتها دستمزد خود را کاهش ندهند که باعث کاهش عرضه نیروی کار و بیکاری میشود. علاوه بر این، اگرچه کاهش دستمزد ممکن است منجر به کاهش هزینههای دستمزد برای شرکت شود، کاهش دستمزد ممکن است بهرهوری را نیز کاهش دهد و در نتیجه سود شرکت را کاهش دهد.
علاوه بر افزایش دستمزدها، بهره وری را افزایش می دهد، حامیان نیوکینزی نیز استدلال می کنند که دستمزدهای بالاتر باعث کاهش گردش کارمندان می شود. اگر دستمزدها کاهش یابد، کارمندان ماهر شرکت ممکن است برای یافتن دستمزد بهتر در جای دیگری ترک کنند. همچنین گردش مالی برای شرکت ها به دلیل هزینه های استخدام مجدد و بازآموزی کارکنان جدید پرهزینه است.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.