مارکسیسم چیست؟ با تمرکز بر دیدگاه اقتصادی
مارکسیسم Marxism
مارکسیسم یک نظریهی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است که توسط کارل مارکس (Karl Marx) و فریدریش انگلس (Friedrich Engels) در قرن نوزدهم شکل گرفت. این نظریه در ابتدا به عنوان تحلیلی از ساختارهای اقتصادی و اجتماعی سرمایهداری مطرح شد و هدف آن توضیح نحوهی شکلگیری نابرابریها و پویاییهای تاریخی جامعه بود. مارکسیسم تنها یک نظریه اقتصادی نیست؛ بلکه یک فلسفهی جامع است که سیاست، تاریخ، جامعه و فرهنگ را در یک چارچوب تحلیل میکند.
به طور خلاصه:
- مارکسیسم یک نظریه اقتصادی و سیاسی است که به بررسی عیوب ذاتی سرمایه داری می پردازد و در پی شناسایی آلترناتیوی است که او آن را «سوسیالیسم اتوپیایی» نامید.
- تئوری های مارکسیستی در توسعه سوسیالیسم، که مستلزم مالکیت مشترک کارگران بر وسایل تولید است، تأثیرگذار بودند.
- کمونیسم کاملاً مفهوم مالکیت خصوصی را رد میکند و اجبار میکند که «مردم»، در واقع دولت، به طور جمعی مالکیت و کنترل تولید و توزیع همه کالاها و خدمات را داشته باشند.
بیشتر بخوانید: نظریههای توسعه اقتصادی چیست؟

تاریخچهی مارکسیسم
مارکسیسم در قرن نوزدهم، زمانی که اروپا تحت سلطهی سرمایهداری صنعتی و انقلابهای اقتصادی و اجتماعی قرار داشت، شکل گرفت. کارل مارکس و فریدریش انگلس معتقد بودند که تاریخ بشریت اساساً تاریخ مبارزهی طبقاتی است.
-
در سال 1848، مارکس و انگلس کتاب مشهور خود به نام «مانیفست کمونیست» را منتشر کردند که برنامهای انقلابی برای کارگران و تودههای زحمتکش ارائه میداد.
-
این نظریه بعدها با کتاب «سرمایه» (Das Kapital) مارکس تکمیل شد که در آن تحلیل عمیق و علمی از سرمایهداری ارائه شده و نحوهی بهرهکشی از کارگران توضیح داده شد.
مارکسیسم از آن زمان تا کنون به شکلهای مختلف در جهان توسعه یافته و تاثیر قابلتوجهی بر سیاست، جنبشهای کارگری، نظریههای اقتصادی و حتی فلسفه و فرهنگ داشته است.
نظریه مارکسیسم چگونه کار می کند؟
تئوری مارکسیسم بر روی هدف واحد حذف نظم طبقه اجتماعی کار می کند. به عقیده مارکس، سرمایه داری منجر به استثمار و از خود بیگانگی کارگران و در نتیجه مبارزه طبقاتی می شود. او همچنین پیشنهاد کرد که وقتی سرمایهداران قدرت اقتصادی و سیاسی خود را از دست بدهند، کارگران ابزار تولید را تصاحب خواهند کرد.
مارکس برای ایجاد جامعهای استدلال میکرد که در آن هیچ تمایزی بین افراد بر اساس طبقه اجتماعی یا موقعیت آنها وجود نداشته باشد و یا هیچ گونه تبعیضی وجود نداشته باشد. در عوض، هر شهروندی برای رسیدن به یک هدف و رفاه مشترک همکاری می کند.
مارکس قساوت ها، رنج ها و عذاب های طبقه کارگر را تحلیل کرد. در نتیجه، او این نظریه را مطرح کرد که چوننظام سرمایه داریبه نفع صاحبان مشاغل خصوصی و بخش ثروتمند جامعه، ناگزیر منجر به فقیرتر شدن و فقیرتر شدن طبقه کارگر خواهد شد. بنابراین، او پیشنهاد کرد که جامعه سرمایه داری از دو نوع طبقه تشکیل شده است: بورژوا (صاحبان مشاغل خصوصی) و پرولتاریا (کارگران).
- بورژوازی: اینها سرمایه دارانی هستند که اکثریت ثروت را در اختیار دارند و ابزارهای تولید را کنترل می کنند، مانند امکانات، تجهیزات، مواد و غیره و پرولتاریا. آنها از لحاظ اقتصادی و سیاسی به اندازه کافی قدرتمند هستند که بر قوانین و حقوق مالکیت تأثیر بگذارند و در نتیجه کارگران را استثمار کنند.
- پرولتاریا: اینها کارگرانی هستند که تغییر دین می دهندمواد خامبه کالاهای قابل فروش با این حال، آنها کنترلی بر ابزار تولید ندارند. آنها همچنین در دوران رکود با استثمار به شکل دستمزد کمتر و بیکاری مواجه می شوند، بنابراین انقلابی می شوند.
مفاهیم اصلی مارکسیسم
۱. تاریخ و مبارزهی طبقاتی
مارکس معتقد بود که تمام تاریخ انسانها را میتوان به صورت تاریخ مبارزهی طبقاتی فهمید. به این معنا که جامعه همیشه به دستههای اجتماعی با منافع اقتصادی متفاوت تقسیم شده است و این اختلاف منجر به تضاد و تغییرات اجتماعی میشود.
-
نمونهها: بردهداران و بردهها، اشراف و دهقانان، سرمایهداران و کارگران.
-
هدف نهایی مارکسیسم: حذف اختلافات طبقاتی و ایجاد جامعهای بیطبقه.
۲. شیوهی تولید و زیرساخت اقتصادی
یکی از اصول اساسی مارکسیسم این است که اقتصاد تعیینکنندهی ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است. به این تحلیل، «تعیین اقتصادی» گفته میشود.
-
شیوه تولید: نحوهی تولید کالا و توزیع آن در جامعه (مثلاً بردهداری، فئودالیسم، سرمایهداری).
-
بنیاد و روبنا: اقتصاد (زیرساخت) پایه است و نهادهای سیاسی، قانون، فرهنگ و ایدئولوژی (روبنا) بر اساس آن شکل میگیرند.
۳. بهرهکشی و ارزش اضافی
مارکس تحلیل دقیقی از سرمایهداری ارائه داد و نشان داد که سرمایهداران با پرداخت کمتر از ارزش واقعی کار کارگران، سود به دست میآورند.
-
ارزش اضافی (Surplus Value): بخشی از کار تولید شده توسط کارگر که به او پرداخت نمیشود و توسط سرمایهدار به عنوان سود گرفته میشود.
-
این مفهوم پایهی تحلیل مارکس از بهرهکشی اقتصادی و نابرابری است.
۴. بیگانگی (Alienation)
مارکس معتقد بود که در نظام سرمایهداری، کارگران از محصول کار خود، فرایند تولید و حتی از خودشان بیگانه میشوند.
-
کارگر تولید میکند اما مالک آن نیست.
-
کار به یک فعالیت صرفاً اقتصادی و بیمعنا تبدیل میشود.
-
این بیگانگی هم بر روان انسان و هم بر روابط اجتماعی تأثیر منفی دارد.
۵. انقلاب و جامعهی کمونیستی
مارکس و انگلس بر این باور بودند که سرمایهداری نهایتاً به بحران داخلی میرسد و توسط کارگران سرنگون میشود.
-
انقلاب پرولتاریا: کارگران (پرولتاریا) علیه سرمایهداران (بورژوازی) قیام میکنند.
-
جامعه بیطبقه: هدف نهایی مارکسیسم، ایجاد جامعهای است که در آن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید از بین رفته و منابع به صورت عمومی و برابر بین مردم توزیع شود.
-
کمونیسم: مرحلهی نهایی توسعهی اجتماعی و اقتصادی، بدون دولت و طبقه، که آزادی و برابری واقعی را تحقق میبخشد.
انواع و شاخههای مارکسیسم
با گذر زمان، نظریه مارکس شاخهها و جریانهای مختلفی پیدا کرد که هر کدام به نحوی بر تحلیل اجتماعی و سیاسی تأکید داشتند:
-
مارکسیسم کلاسیک: تحلیل تاریخی و اقتصادی که توسط خود مارکس و انگلس ارائه شد.
-
لنینیزم: توسعهی مارکسیسم توسط ولادیمیر لنین، با تاکید بر انقلاب پیشرفته، حزب کارگری و دیکتاتوری پرولتاریا.
-
استالینیسم: شکل مارکسیسم در اتحاد جماهیر شوروی، با تمرکز بر کنترل مرکزی و صنعتیسازی سریع.
-
مائوئیسم: شاخهای از مارکسیسم که توسط مائو زدونگ در چین شکل گرفت و بر انقلاب دهقانی و جنگ چریکی تاکید داشت.
-
مارکسیسم غربی: تحلیل فرهنگی و اجتماعی مارکسیستی که در غرب اروپا و آمریکا با تمرکز بر فرهنگ، رسانه و ایدئولوژی توسعه یافته است.
اصول اقتصادی کلیدی مارکسیسم
دیدگاه اقتصادی مارکسیسم بر پایه “ماتریالیسم تاریخی” استوار است، که طبق آن، شیوه تولید اقتصادی (مانند ابزارها، روابط تولید و نیروهای تولیدی) پایه ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. مارکس اقتصاد را به عنوان مطالعه روابط تولید در جامعه سرمایهداری تحلیل میکند و بر خلاف اقتصاد کلاسیک، که بازار را مکانیسم طبیعی میبیند، آن را به عنوان سیستمی تاریخی و گذرا توصیف میکند. در ادامه، به مفاهیم اصلی میپردازیم:
- نظریه ارزش کار (Labor Theory of Value): این مفهوم هستهای دیدگاه اقتصادی مارکس است. مارکس بر پایه ایدههای ریکاردو، ارزش یک کالا را نه بر اساس تقاضا و عرضه (مانند اقتصاد نئوکلاسیک)، بلکه بر اساس مقدار کار اجتماعی لازم برای تولید آن تعیین میکند. به عبارت دیگر، ارزش کالاها از کار انسانی ناشی میشود، نه از عوامل دیگر مانند سرمایه یا زمین. برای مثال، اگر تولید یک ماشین نیاز به ۱۰۰ ساعت کار داشته باشد، ارزش آن برابر با ارزش کار صرفشده است. مارکس بین “ارزش استفاده” (utility، یعنی فایده کالا) و “ارزش مبادله” (exchange value، یعنی قیمت در بازار) تمایز قائل میشود. کار، به عنوان نیروی مولد، منبع اصلی ارزش است و این نظریه توضیح میدهد که چرا کارگران، علیرغم تولید ارزش، فقیر میمانند.
- مازاد ارزش (Surplus Value) و استثمار (Exploitation): یکی از نوآوریهای کلیدی مارکس، مفهوم مازاد ارزش است. کارگران در سیستم سرمایهداری، نیروی کار خود را به سرمایهداران میفروشند و مزدی دریافت میکنند که تنها برای بازتولید نیروی کارشان (مانند غذا، مسکن) کافی است – این “ارزش نیروی کار” نامیده میشود. اما کارگران بیش از این مقدار ارزش تولید میکنند؛ مازاد ارزش، تفاوت بین ارزش تولیدشده توسط کارگر و مزد پرداختی است که به جیب سرمایهدار میرود. این فرآیند “استثمار” نامیده میشود، زیرا سرمایهدار بدون کار مستقیم، از کار دیگران سود میبرد. برای نمونه، اگر یک کارگر در ۸ ساعت کار، ارزشی معادل ۱۶ ساعت تولید کند، اما تنها مزد ۸ ساعت را بگیرد، مازاد ارزش ۸ ساعتی به سرمایهدار تعلق میگیرد. این مفهوم توضیح میدهد که سود سرمایهداری از کجا میآید و چرا نابرابری افزایش مییابد.
- انباشت سرمایه (Accumulation of Capital): مارکس توصیف میکند که سرمایهداران برای رقابت، مازاد ارزش را مجدداً سرمایهگذاری میکنند تا ماشینآلات جدید بخرند یا تولید را گسترش دهند. این فرآیند “انباشت سرمایه” نامیده میشود و منجر به تمرکز سرمایه در دستان少数 (مونوپولی) میشود. اما این انباشت، تناقضاتی ایجاد میکند: کارگران کمتر استخدام میشوند (به دلیل مکانیزاسیون)، تقاضا کاهش مییابد و بحرانهای اقتصادی رخ میدهد. مارکس این را “قانون تمایل به کاهش نرخ سود” مینامد، جایی که نرخ سود با افزایش سرمایه ثابت (ماشینها) نسبت به سرمایه متغیر (کار) کاهش مییابد.
- بحرانهای سرمایهداری (Crises of Capitalism): مارکسیسم سرمایهداری را سیستمی ناپایدار میبیند که به طور دورهای به بحران دچار میشود. این بحرانها ناشی از بیشتولید (overproduction)، جایی که کالاهای زیادی تولید میشود اما کارگران قدرت خرید ندارند، یا از رقابت شدید هستند. مارکس بحرانهای اقتصادی مانند رکود بزرگ (که پس از مرگ او رخ داد) را پیشبینی کرد. او معتقد بود که این بحرانها سرمایهداری را ضعیف میکنند و زمینه را برای انقلاب پرولتاریا فراهم میآورند.
- طبقات اجتماعی و مبارزه طبقاتی: در دیدگاه اقتصادی مارکس، جامعه به دو طبقه اصلی تقسیم میشود: بورژوازی (سرمایهداران، مالکان وسایل تولید) و پرولتاریا (کارگران، که تنها نیروی کار خود را میفروشند). مبارزه طبقاتی موتور تاریخ است و اقتصاد این تقسیم را ایجاد میکند. بورژوازی از طریق کنترل تولید، قدرت سیاسی را نیز در دست دارد (دولت به عنوان ابزار طبقه حاکم). مارکس پیشبینی میکرد که پرولتاریا، با آگاهی طبقاتی، علیه استثمار قیام کند.
تئوری مارکسیسم
تئوری مارکسیسم نمونه ای عالی از نحوه عملکرد اقتصادهایی است که در آن بورژوازی و پرولتاریا همیشه وجود خواهند داشت. معروف است و در عین حال مورد مناقشه است زیرا مارکس معتقد بود که تضاد بین این دو میتواند تأثیر گستردهای بر جامعه داشته باشد.
مارکس واقعاً معتقد بود که روزی طبقه کارگر انقلاب خواهد کرد و به سرمایه داری پایان خواهد داد. اما در دنیای مدرن اینطور نیست. نکات اصلی این نظریه به شرح زیر است:
- بورژوازی با پرداخت کمترین دستمزد به پرولتاریا سرکوب می کند.
- پرولتاریا علیه اقتصاد سرمایه داری که از نابرابری حمایت می کند، شورش می کند.
- طبقه کارگر را از اجتماعی و نابرابری درآمد با انقلاب
- تخریب جایگاه اجتماعی و تفکر سود محور با ایجاد برابری در جامعه
- سرمایه داری را جایگزین کمونیسم می کند .
نمونه های مارکسیسم
برای درک بهتر این مفهوم، به مثالهای مارکسیسم زیر نگاه میکنیم:
مثال شماره ۱
فرض کنید دو نفر هستند، یکی از یک خانواده تجاری و دیگری از طبقه کارگر. در حالی که به نظر غیرممکن به نظر می رسد که آنها با هم دوست باشند، زیرا آنها از طبقات مختلف اجتماعی هستند، دوستی بین آنها منجر به درگیری می شود. از دست دادن در تجارت یا دارایی های مادی ممکن است آشنای سرمایه دار را آزار ندهد، اما می تواند جاه طلبی های یک فرد طبقه کارگر را از مسیر خارج کند. از سوی دیگر، این می تواند به معنای بقای دوست طبقه کارگر باشد.
دوست بورژوازی همیشه از طریق فلسفه سرمایه داری به مسائل نگاه خواهد کرد. اما دوست پرولتاریا همیشه چیزها را متفاوت می بیند. اینجاست که ایدئولوژی مارکسیسم وارد عمل می شود. مارکس پیشنهاد کرد که مارکسیسم صرفاً رابطه بین طبقه کارگر و سرمایه داران نیست، بلکه تضاد بی پایان افکار، اعمال، مبارزات و موفقیت هاست.
مثال شماره ۲
برخلاف آنچه تحلیلگران معتقد بودند که حزب کمونیست چین جامعه سرمایه داری مدرن را ترویج می کند، رئیس جمهور شی جین پینگ بر پذیرش فلسفه مارکسیسم تاکید کرد. در حال حاضر، زمانی که اختلاف درآمد و مصرف در سراسر کشور در حال افزایش است، شی بر ایده اتخاذ تئوری های مارکس به عنوان یک «تعقیب معنوی» و «شیوه زندگی» تاکید کرد. وی همچنین اضافه کرد که چین به عنوان بزرگترین کشور خودخوانده سوسیالیست، رشد و موفقیت فوق العاده ای را با چسبیدن به سوسیالیسم تجربه کرد. بنابراین، این باور او را نشان می دهد که فلسفه مارکس هنوز به چین مدرن مربوط است.
مارکسیسم در مقابل کمونیسم در مقابل سوسیالیسم در برابر سرمایه داری
مارکسیسم
این فلسفه به شدت از کمونیسم حمایت می کند و معتقد به انقلاب اجتماعی و اقتصادی است که از رنج های همیشگی طبقه کارگر شعله ور شده است. به دلیل استثمار در نظام سرمایه داری، پرولترها سرمایه داران را سرنگون خواهند کرد و کنترل نظام سرمایه داری را به دست خواهند گرفت.
کمونیسم
در این نوع نظام اقتصادی، جامعه مالک و کنترل ابزارهای تولید مانند کارخانه ها، زمین ها و خدمات است. بنابراین، مالکیت خصوصی را از بین می برد و جامعه ای را ایجاد می کند که در آن شکاف طبقاتی جز برابری وجود ندارد. بهترین نمونه آن زمانی است که مائو تسه تونگ، رهبر کمونیست چین، کنترل چین را در سال ۱۹۴۹ به دست گرفت. او کشوری کمونیستی تشکیل داد و نام آن را جمهوری خلق چین گذاشت. این چیزی است که ایدئولوژی مارکسیسم به دنبال آن است.
سوسیالیسم
در حالی که ممکن است شبیه کمونیسم به نظر برسد، اولی با دومی تفاوت دارد در این که همه افراد جامعه مالک ابزار تولید هستند. بنابراین، ایده مالکیت عمومی یا جمعی ویژگی اصلی سوسیالیسم است. از سوی دیگر، در کمونیسم، دولت مالک تمام اموال و خدمات به صورت اشتراکی و بدون مالک واحد است. اقتصاد سوسیالیستی در بسیاری از کشورهای اروپایی مانند دانمارک، سوئد، ایسلند و غیره وجود دارد. در این نوع اقتصاد نیز می توان ردپایی از فلسفه مارکسیسم را یافت.
نظام سرمایه داری
اقتصاد سرمایه داری نظامی است که در آن شرکت های خصوصی به طور مسلط مالکیت و کنترل ابزارهای تولید را دارند. آنها همچنین آزادی تعیین دارند عرضه و تقاضا برای به حداکثر رساندن سود همچنین چارچوب قانونی را ایجاد می کند که از آزادی مالکیت و انتقال دارایی خصوصی محافظت می کند.
هنگ کنگ، سوئیس و سنگاپور نمونه هایی از اقتصاد سرمایه داری هستند. این کشورها مشتاقانه در جهت پویایی اقتصادی از طریق باز کردن درهای بازارهای خود به روی تجارت جهانی و بازسازی ساختار خود تلاش می کنند.سیاست های مالی. ایدئولوژی مارکسیسم که از درگیری های طبقه کارگر و روابط رو به وخامت نشات می گیرد، در مقابل این ترتیب می ایستد.

نقدها و چالشها
مارکسیسم همواره موضوع نقدهای جدی بوده است. برخی از مهمترین نقدها عبارتند از:
-
عملیگرایی: برخی تجربههای کمونیستی و سوسیالیستی نشان دادند که تحقق کامل جامعه بیطبقه بسیار دشوار است.
-
اقتصاد و انگیزه: منتقدان معتقدند که حذف مالکیت خصوصی میتواند انگیزه تولید و نوآوری را کاهش دهد.
-
قدرت مرکزی: تجربه تاریخی نشان داد که حکومتهای مارکسیستی معمولاً به تمرکز قدرت و سرکوب مخالفان منجر میشوند.
-
پویایی اجتماعی: برخی نظریهپردازان مدعیاند که مارکسیسم به طور کامل تغییرات فرهنگی و روانشناختی انسانها را در نظر نمیگیرد.
تاثیر مارکسیسم در جهان
دیدگاه اقتصادی مارکس بر جنبشهای کارگری، اتحادیهها و سیاستهای اقتصادی مانند مالیات تصاعدی تأثیر گذاشته است. در کشورهای اسکاندیناوی، عناصری از سوسیالیسم دموکراتیک دیده میشود. همچنین، متفکران نوین مانند دیوید هاروی مارکسیسم را برای تحلیل سرمایهداری نولیبرال بهروز کردهاند.
در نهایت، مارکسیسم نه تنها یک نظریه اقتصادی، بلکه ابزاری برای تغییر اجتماعی است. با تمرکز بر روابط تولید، آن به ما کمک میکند تا بفهمیم چگونه اقتصاد شکلدهنده زندگی ماست. اگرچه برخی جنبههای آن منسوخ شدهاند، اصول اصلیاش همچنان موضوع بحث هستند. اگر جزئیات بیشتری میخواهید، مانند مقایسه با دیگر نظریهها، بگویید!
مارکسیسم نه تنها در سیاست و اقتصاد، بلکه در فرهنگ و فلسفه نیز اثرگذار بوده است:
-
شکلگیری حزبهای کارگری و سوسیالیستی در اروپا و آمریکای لاتین.
-
تأثیر بر جنبشهای ضد استعماری و مبارزه برای استقلال در آسیا و آفریقا.
-
بنیانگذاری نظامهای کمونیستی در اتحاد جماهیر شوروی، چین، کوبا و ویتنام.
-
الهامبخشی به تحلیلهای انتقادی اجتماعی و فرهنگی در غرب و دانشگاهها.
مارکسیسم چه نوع فلسفه ای است؟
مارکسیسم فلسفه ای است که توسط کارل مارکس در نیمه دوم قرن نوزدهم توسعه یافت و نظریه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را یکی می کند. عمدتاً به پیامدهای جامعه ای تقسیم شده بین طبقه مالکیت و طبقه کارگر می پردازد و سیستم جدیدی از مالکیت مشترک بر وسایل تولید را به عنوان راه حلی برای نابرابری اجتناب ناپذیری که سرمایه داری پرورش می دهد پیشنهاد می کند.
مارکس برای آینده چه پیش بینی کرد؟
مارکس فکر می کرد که نظام سرمایه داری ناگزیر خود ویران می شود. رقابت به قدری شدید میشد که بیشتر کسبوکارها سقوط کرده و در انحصارات سختگیرانه جذب میشوند. کارگران سیستمی را که از آنها استثمار می کند رد می کنند. کارگران تحت ستم در نهایت مالکان را سرنگون میکنند تا کنترل ابزار تولید را در دست بگیرند و جامعه بیطبقهای از مالکیت مشترک را به وجود آورند.
آیا کارل مارکس درست می گفت؟
نه چندان دور. از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، موفقترین کشورهای کمونیستی، بهویژه چین و ویتنام، برخی از سختگیرانهترین شیوههای خود را اصلاح کردند. هیچکدام نتوانسته است مالکیت شخصی، پول و سیستمهای طبقاتی را به شکلی که کارل مارکس تصور میکرد، کاملاً از بین ببرد.
در سال ۲۰۲۱، سرمایه داری، در اشکال مختلف خود، نظام اقتصادی غالب باقی می ماند. اما از زمان مارکس، با برخی از بدترین افراطها، تغییر کرده است. استانداردهای ایمنی کارگران، قوانین کار کودکان، قوانین حداقل دستمزد و برنامه های ضد فقر همگی نمونه هایی هستند.
آیا مارکسیسم همان کمونیسم است؟
مارکسیسم یک فلسفه است، در حالی که کمونیسم یک سیستم حکومتی مبتنی بر اصول مارکسیستی است. مارکس جامعه ای را متصور بود که در آن کارگران صاحب ابزار تولید باشند. در کمونیسم دنیای واقعی، دولت ها مالک ابزار تولید هستند.
نتیجه گیری
مارکسیسم نظریه اجتماعی و اقتصادی است که توسط کارل مارکس در قرن نوزدهم ارائه شد. اقتصاد مارکسیسی سیستم تولید سرمایه داری را ذاتاً در قبال کارگران که نماینده اکثر جمعیت هستند، ناعادلانه توصیف می کند. تئوری های اجتماعی مارکس این معایب سرمایه داری را با تضاد طبقاتی فزاینده بین کارگران و صاحبان مشاغل مرتبط می کند و در نهایت منجر به انقلابی می شود که طبقه کارگر را قدرتمند می کند و مالکیت اشتراکی وسایل تولید را ایجاد می کند.
نظریه های او در دنیای واقعی آزمایش شده است. آزمایش کمونیستی در اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ به پایان رسید. آزمایش آن در چین ادامه دارد، که در حال ایجاد یک سیستم اجتماعی و اقتصادی ترکیبی است که ممکن است مارکس آن را تشخیص ندهد
سوالات متداول
باورهای اساسی مارکسیسم چیست؟
مارکسیسم به انقلاب اجتماعی و اقتصادی به رهبری طبقه کارگر به دلیل تضاد طبقاتی فزاینده بین سرمایه داران (بورژوازی) و کارگران (پرولتاریا) معتقد است. بنابراین، سرانجام سرمایه داری را منسوخ می کند و کمونیسم را جایگزین آن می کند.
مارکسیست بودن به چه معناست؟
یک مارکسیست معتقد است که طبقه کارگر روزی سرمایه داران را سرنگون خواهد کرد و کنترل ابزار تولید و اقتصاد را به دست خواهد گرفت. این به این دلیل اتفاق می افتد که کارگران احساس می کنند توسط سرمایه داران استثمار و برده شده اند که جرقه شورش علیه صاحبان مشاغل خصوصی را برمی انگیزد.
تفاوت مارکسیسم و کمونیسم چیست؟
مارکسیسم مدافع یک انقلاب اجتماعی و اقتصادی است که جرقه آن ناشی از رنج مداوم طبقه کارگر در اقتصاد سرمایه داری است. از سوی دیگر، در کمونیسم، جامعه مالک ابزار تولید و کنترل آن است. در نتیجه، مالکیت خصوصی را از بین می برد و جامعه ای را ایجاد می کند که دارای مالکیت مشترک است و شکاف طبقاتی جز برابری ندارد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.