لئون والراس کیست؟
لئون والراس Leon Walras
ماری-اسپریت لئون والراس (Marie-Esprit-Léon Walras) (زاده ۱۶ دسامبر ۱۸۳۴ – درگذشته ۵ ژانویه ۱۹۱۰) یک اقتصاددان فرانسوی بود. اگرچه در طول زندگی او تأثیرگذار نبود، اما کمک های او به نظریه اقتصادی بعداً در سراسر جهان مورد مطالعه و احترام قرار گرفت. به طور جداگانه، اما تقریباً همزمان با ویلیام استنلی جوونز و کارل منگروالراس ایده سودمندی حاشیه ای را توسعه داد، اما بیشترین سهم او در نظریه ای بود که امروزه نظریه تعادل عمومی نامیده می شود.
قبل از لئون والراس اقتصاددانان تلاش چندانی برای نشان دادن اینکه چگونه کل اقتصاد، که شامل خرید و فروش کالاهای متعدد است، در کنار هم قرار می گیرد و به تعادل می رسد، انجام نداده بودند.
لئون والراس تصمیم گرفت تا این کار را انجام دهد، و اگرچه به طور کامل موفق نشد، اولین گام های اساسی را در توسعه اقتصاد ریاضی برداشت، که به فرد امکان می دهد نیروهای بازار را درک کند و بهتر بتواند یک جامعه انسانی با ثبات اقتصادی ایجاد کند، که به نفع همه مردم باشد.
زندگینامه لئون والراس
ماری-اسپریت-لئون والراس در سال ۱۸۳۴ در اوروکس فرانسه ، پسر اقتصاددان و معلم مدرسه فرانسوی، آگوست والراس، متولد شد. پس از گذراندن دوران جوانی خود در چندین شغل – او یک سال دانشجوی دانشکده معدن بود، در روزنامه نگاری ، به عنوان رمان نویس، منتقد هنری و برای چندین تجارت کار کرد
سرانجام والرس به تحصیل و تدریس اقتصاد بازگشت. بنابراین، والراس راه پدرش را دنبال کرد: او مواضع سیاست سوسیالیستی پدرش را در مورد مالیات و اصلاحات ارضی اتخاذ کرد (در واقع، او طرفدار ملی شدن زمین بود) و همچنین ایده های اصلی خود در مورد نظریه اقتصادی (نظریه سوبژکتیویستی ارزش و ریاضی سازی).
لئون والراس پس از گذراندن سالهای بیثمر در جنبش تعاونیها، سرانجام در سال ۱۸۷۰ در آکادمی لوزان یک انتصاب آکادمیک دریافت کرد. در آنجا بود که اولین نسخه از کار بزرگ خود را به نام عناصر اقتصاد خالص (۱۸۷۴) نوشت و منتشر کرد. با این حال، این مکان ایده آل نبود. تفکر غالب در اقتصاد در آن زمان در بریتانیا بود و نوشتههای والراس به زبان فرانسوی تأثیر قابلتوجهی بر بقیه این حرفه نداشت.
در سال ۱۸۹۳، شاگرد جوانش، ویلفردو پارتو جانشین والراس شد. این دو مرد هسته مرکزی (و برخی در حد کامل بحث می کنند) چیزی را تشکیل دادند که به مدرسه لوزان معروف شد. او در سال ۱۸۹۲ در سن ۵۸ سالگی بازنشسته شد. دهه آخر زندگی والراس در تنهایی ناامید، تلخ از غفلت از کارش و ناتوانی از زوال عقل سپری شد. او در سال ۱۹۱۰ در کلارنس، نزدیک مونترو، سوئیس درگذشت.
کار کنید
اگرچه چندین مفسر دیدگاه والراسی در مورد سیستم اقتصادی را به عنوان دیدگاهی توصیف کردند که در آن “هیچ تیغه ای از چمن نمی تواند بدون تغییر موقعیت ستارگان حرکت کند”، این دیدگاه به نقطه شروع استاندارد برای حرفه اقتصادی برای تجزیه و تحلیل عملکرد کلی تبدیل شده است.
در سالهای ۱۸۷۴ و ۱۸۷۷، والراس عناصر اقتصاد محض را منتشر کرد، اثری که پایه و اساس نظریه تعادل عمومی را فراهم کرد. والراس در این اثر تعریف خود را از گستره علم اقتصاد ارائه کرد. جنبه های اصلی نظریه والراس شامل استفاده از ریاضیات در اقتصاد، مفهوم رقابت آزاد، مفهوم مطلوبیت و شکل گیری قیمت در بازارهای رقابتی است.
هدف او حل مشکل ارائه شده توسط کورنو بود، یعنی اینکه با وجود اینکه مدل هایی ایجاد شده بود که می توانست رفتار بازارهای فردی را توضیح دهد، هنوز ناشناخته بود که چگونه کالاهای متعدد با یکدیگر تعامل دارند تا بر عرضه و تقاضا در بازارهای متعدد تأثیر بگذارند. این مشکلی بود که کورنو آن را مشکلی می دانست که «از قدرت تحلیل ریاضی پیشی می گرفت».
والراس در عناصر خود روش شناسی را ارائه کرد که به طور خلاصه در سه بخش متمایز خلاصه می شود: هویت والراس ، تعادل والراس و قانون والراس.
هویت لئون والراس
والراس با بحث در مورد مبادله خالص دو کالایی شروع میکند، جایی که تقاضا و عرضه از حداکثر کردن مطلوبیت ناشی میشوند. ” حراج ” او و روند رسیدن به ثبات در اینجا معرفی شده است.
به عنوان اولین گام برای نشان دادن امکان یک راه حل تعادل عمومی، والراس مورد ساده ترین اقتصاد قابل تصور را بررسی کرد. فقط دو کالا برای مبادله در اختیار داشت (با نام های x و y). همه افراد خریدار یک کالا یا فروشنده کالای دیگر فرض می شدند. بر اساس این مفروضات، می توان استدلال کرد که عرضه x و تقاضا برای y (و همچنین بالعکس) به یکدیگر وابسته هستند زیرا تقاضای بازار برای y (یا x) از درآمدهای دریافتی توسط فروشندگان x (یا y) به دست آمده است.) مطابق با رویه نئوکلاسیک، البته فرض بر این بود که شرایطی که فروشندگان برای مبادله آماده می شدند، توسط ابزارهای حاشیه ای x و y تنظیم می شد. از طریق مناقصه رقابتی یک نسبت قیمت تعادلی ایجاد می شود (والراس، عناصر ۱۸۷۴).
والراس tâtonnement (به انگلیسی، “نگار کردن”) را به عنوان یک فرآیند آزمون و خطا تصور می کند که در آن قیمتی فراخوانی می شود و مردم در بازار می گویند که چقدر مایل به تقاضا یا عرضه با آن قیمت هستند. اگر عرضه بیش از تقاضا بود، آنگاه قیمت کاهش می یافت تا کمتر عرضه شود و تقاضا بیشتر شود. بنابراین قیمتها به سمت تعادل حرکت میکنند. والراس، بهطور غیرواقعی، فرض کرد که هیچ مبادلهای واقعی انجام نمیشود تا زمانی که از طریق این فرآیند به تعادل برسد.
این گزاره به «هویت والراس» معروف است. به عبارتی بیان میکند که ارزش پولی تمام خریدهای برنامهریزیشده بازار وقتی با هم جمع شوند برابر با ارزش پولی کل فروشهای برنامهریزیشده در بازار است.
تعادل لئون والراس
سپس، برای ترکیب این جنبه ها در مدل تعادل، والراس مبادله خالص چند بازاری را معرفی کرد. برای یافتن وجود، «معادلات و مجهولات» را شمرد و با یک حراجدهنده فروش چند بازاری را در نظر گرفت:
البته زمانی که بیش از دو کالا در میان بود، مشکل پیچیدهتر شد. در اقتصاد سه کالایی (با کالاهای x، y، و z)، می توان سه نسبت قیمت ایجاد کرد (x:y، x:z، و y:z). با این حال، یکی از این نسبتها اضافی است و هیچ اطلاعاتی را که نمیتوان از دو مورد دیگر استخراج کرد، اضافه نمیکند. این مثال یک اصل بزرگتر را نشان میدهد: یعنی اینکه در یک اقتصاد چند کالایی، تعداد نسبتهای قیمت تعادلی مورد نیاز همیشه یک کمتر از تعداد کالاهای درگیر در مبادله بود.
بنابراین در یک اقتصاد با n کالا، (n-1) نسبت مبادله باید از طریق مناقصه رقابتی تعیین شود. سپس کالای اضافی را می توان به عنوان یک استاندارد یا یک عدد در نظر گرفت- که همه نسبت های قیمتی دیگر را می توان بر اساس آن بیان کرد. این کالای استاندارد، هر هویتی که داشته باشد، دارای تمام خصوصیات اساسی پول است (والراس، عناصر ۱۸۷۴).
این رویه همچنین یک توصیه مهم داشت که بر وابستگی متقابل همه قیمتها در سیستم اقتصادی تأکید میکرد. در همان زمان، تعادل عمومی والراسی خطوط استاندارد مرزبندی بین تئوری خرد و کلان را منحل کرد . طبق مدل او، فعالیتهای خانوارها، شرکتها و صنایع را نمیتوان جدا از یکدیگر یا جدا از اقتصاد بهعنوان یک کل درک کرد.
قانون والراس
دو مفهوم عمده از هویت والراس (و/یا تعادل) وجود دارد که در پاراگراف های بالا مورد بحث قرار گرفته است. همانطور که نشان داده شد، هویت والراس معتبر است چه قیمت های بازار تقاضا را با عرضه برای هر یک از کالاها برابر کند یا نه. این دو مفهوم بسیار مهم دارد: یکی به «کلی بودن» تعادل مربوط می شود. دیگری به حالت های عدم تعادل اشاره دارد.
ابتدا، او نشان داد که اگر همه بازارها به جز یکی از یک اقتصاد در تعادل باشند، آن بازار دیگر نیز باید در تعادل باشد. مفهوم والراس هویت زمانی که حداقل یک بازار در عدم تعادل است به عنوان قانون والراس شناخته می شود.
در یک مدل اقتصادی والراسی (و همچنین در بسیاری از مدلهای دیگر) هر تاجر برنامهریزی میکند تا به هر طریقی تمام درآمدی را که قصد دارد از فروش کالاها، خدمات نیروی کار، داراییهای مالی یا هر چیز دیگری دریافت کند، دفع کند. در نتیجه، برای هر معامله گر ارزش کل عرضه برنامه ریزی شده آنها باید دقیقاً برابر با ارزش کل تقاضاهای برنامه ریزی شده آنها باشد.
اگر به رابطه بین ارزش کل کالاهای مورد تقاضای همه معامله گران و ارزش کل همه کالاهای عرضه شده توسط همه معامله گران نگاه کنیم، این دو باید برابر باشند. این نشان میدهد که اگر برای هر کالایی بیش از عرضه وجود داشته باشد، حداقل برای یک کالای دیگر باید عرضه بیش از تقاضا بر تقاضا وجود داشته باشد.
راه دیگری برای بیان این موضوع این است که بگوییم مجموع تقاضاهای مازاد بر تمام بازارهای اقتصاد باید برابر با صفر باشد و این امر چه همه بازارها در تعادل (عمومی) باشند یا نباشند، صدق می کند.
بنابراین، قانون والراس بیان می کند که
- ∑ S = ∑ D (که در آن S مازاد است، D تقاضا است)
برای همه بازارها قابل استفاده است.
آنچه برای مدلسازی اقتصاد کلان مهم است این است که قانون والراس بیان میکند که اگر عرضه مازاد (تقاضای مازاد منفی) در یک بازار وجود داشته باشد، باید متناسب با این، حداقل در یک بازار دیگر مازاد تقاضا وجود داشته باشد. این مفهوم قانون والراس باعث میشود که بسیاری نسبت به مبنای نظری نظریه بیکاری کینز نگران شوند و وقتی یک مدلساز اقتصاد کلان میگوید، «فرض کنیم که همه بازارها به جز بازار کار در تعادل هستند» نگران شوند.
والراس در مقابل کینز
نتیجه قانون والراس این است که عرضه مازاد در هر بازار باید با یک تقاضای مازاد «معادل» در جای دیگر «مطابق» شود (مثلاً تقاضای مازاد برای کالاها) زیرا مجموع مازاد تقاضا در یک اقتصاد بازار باید برابر باشد. صفر این بدان معناست که اگر یک بازار تقاضای مازاد داشته باشد، باید حداقل یک بازار دیگر با سطح عرضه مازاد مربوطه وجود داشته باشد.
ثانیاً، مازاد عرضه نیروی کار باید با یک جبران مازاد تقاضا در جاهای دیگر (مثلاً برای کالاها) همراه باشد، زیرا کارگران بیکار باید با دستمزدی که امیدوار بودند به دست آورند، قصد انجام (“خرید”) کاری را داشته اند. به نظر می رسد که این با ادعای کینزی مبنی بر بیکاری غیرارادی در تضاد باشدمی تواند یک وضعیت “تعادل” و بنابراین یک وضعیت پایدار در یک اقتصاد بازار (آزاد) باشد.
بنابراین، دو دلیل برای تصور تعارض بین قانون والراس و مدل اقتصاد کینز وجود دارد:
اولاً، پیروان والراس میگویند که منطقی نیست فرض کنیم که همه بازارها به جز بازار کار در تعادل هستند. طبق قانون والراس، یا همه بازارها در تعادل هستند یا بیش از یک بازار در عدم تعادل هستند، اما شرایطی وجود ندارد که فقط یک بازار در عدم تعادل باشد.
دوم، آنها می گویند که بیکاری غیر ارادی نمی تواند در اقتصاد بازار با دستمزدها و قیمت های انعطاف پذیر ادامه یابد. آنها استدلال می کنند که اگر بازار کالاها مازاد تقاضا داشته باشد، قیمت کالاها افزایش خواهد یافت و در نتیجه این امر باعث کاهش سطح مازاد تقاضا در آن بازار می شود. در بازار کار، جایی که عرضه مازاد وجود دارد، آنها ادعا می کنند که دستمزد پولی کاهش خواهد یافت. اثر مشترک افزایش سطح قیمت همراه با کاهش دستمزد پولی این است که دستمزد واقعی کاهش مییابد و کارگران بیشتری استخدام میشوند، بنابراین عرضه مازاد در بازار کار کاهش مییابد (و در نهایت به طور کامل حذف میشود).
به این ترتیب، بسیاری اظهارات کینز را مبنی بر اینکه اقتصاد می تواند خود را با عرضه مازاد نیروی کار بیابد و در عین حال، از همه جهات (سایر) در «تعادل» باشد، در تضاد با قانون والراس می دانند. بنابراین، مدل کینز که شامل بیکاری است با قانون والراس در تضاد است.
چندین اقتصاددان به ارتباط قانون والراس برای مدلسازی موقعیتهایی که در آن بیکاری غیرارادی وجود دارد، حمله کردند و معتقد بودند که کینز باید در ذهن داشته باشد که قانون والراس برای مسئلهای که او مطالعه میکند قابل اجرا نیست. با این حال، از آنجایی که آنها تقاضاها و عرضه های اضافی را به عنوان تفاوت بین تقاضاها و عرضه های برنامه ریزی شده (یا تصوری) و نه تقاضاها و عرضه های واقعی (یا “موثر”) اندازه گیری می کردند، حتی کینز معتقد بود که ممکن است شرایطی وجود داشته باشد که تحت آن تقاضاها (یا عرضه های اضافی) وجود داشته باشد. ) به طور “موثر” ابلاغ نخواهد شد تا اگرچه قیمت های معین (از جمله دستمزدها) در سطوح نامتعادل هستند، هیچ فرآیندی برای حذف آنها (از این سطوح نامناسب) نمی تواند آغاز شود (Leijonhufvud, 1981).
انتقاد از سیستم لایسزفر
هدف اصلی برنامه فکری والراس ارائه گزارشی جامع از پیامدهای رژیم رقابت کامل بود. بخشی از ارزش این تمرین، همانطور که او آن را دید، در این واقعیت نهفته بود که بسیاری از اقتصاددانان به راحتی در مورد شایستگی های لاسه فر متقاعد شده بودند :
چگونه این اقتصاددانان می توانند ثابت کنند که نتایج رقابت آزاد سودمند و سودمند است، اگر نمی دانستند این نتایج چیست؟ … و چگونه می توانستند این نتایج را بدانند در حالی که آنها نه تعاریف چارچوبی داشتند و نه قوانین مربوطه را برای اثبات نظر خود تدوین کرده بودند؟ … این واقعیت که اقتصاددانان اغلب اصل رقابت آزاد را فراتر از محدودیت های کاربردی واقعی آن گسترش داده اند، دلیل مثبتی بر عدم اثبات این اصل است.
برای اهداف او، رقابت کامل به وضعیتی تشبیه شد که در آن خریداران و فروشندگان میتوانستند در یک حراجی عظیم گرد هم آیند «به گونهای که شرایط هر مبادلهای آشکارا اعلام شود و فرصتی به فروشندگان داده شود تا قیمتهای خود را پایین بیاورند. به خریداران تا پیشنهادات خود را افزایش دهند.
” این شرایط مسلماً از واقعیت جدا بود. او با این پرسش از این روش دفاع کرد: “کدام فیزیکدانی به جای استفاده از یک شب بدون ابر، عمداً هوای ابری را برای رصدهای نجومی انتخاب می کند؟” به نظر او، پرونده رویهای که با موارد کلی انتزاعی شروع شد و بعداً شرایط را به خود اختصاص داد، بسیار بدیهی بود که نیاز به اظهارنظر بیشتری داشت.
میراث لئون والراس
لئون والراس اقتصاد را از یک رشته ادبی به یک علم ریاضی و قطعی تبدیل کرد. کار والراس برای اولین بار به شدت این دیدگاه را بیان کرد که همه بازارها به هم مرتبط هستند و روابط آنها را می توان به صورت ریاضی توصیف و تحلیل کرد. این بازارهای مرتبط با یکدیگر به سمت یک موقعیت «تعادل عمومی» تمایل دارند، که تحت یک فرآیند تعدیل تعاملی ثابت قرار میگیرند که والراس آن را «تعادل» مینامد. این تصور از اقتصاد به بینش های جدید مهمی در مورد ثبات بازارها و نظام اقتصادی سرمایه داری منجر شد.
کار والراس پایههای اقتصاد ریاضی را پایهگذاری کرد و باعث شد تا جوزف شومپیتر، مورخ اندیشه اقتصادی او را «بزرگترین اقتصاددانان» توصیف کند و سیستم معادلات موجود در عناصر والراس را «مگنا کارتای اقتصاد» بخواند. (شومپیتر ۱۹۵۴)
انتشارات
- والراس لئون. ۱۸۵۹٫ “De la propriété intellectuelle” در Journal des Economistes
- والراس لئون. ۱۸۶۰٫ L’économie politique et la justice; بررسی آزمون و ابطال دکترین های اقتصادی MPJ . Produhon précédes d’une introduction à l’étude de la question sociale
- والراس لئون. ۱۸۶۰٫ “Paradoxes économiques I” در Journal des Economistes
- والراس لئون. ۱۸۶۱٫ Théorie critique de l’impôt
- والراس لئون. ۱۸۷۴٫ “مطابقات ورودی M. Jevons, Professeur a Manchester, et M. Walras, Professeur a Lozanne” در Journal des Economists
- والراس لئون. ۱۸۷۴٫ Éléments d’économie politique pure، ou théorie de la richesse sociale (عناصر اقتصاد ناب، یا نظریه ثروت اجتماعی)
- والراس لئون. ۱۸۷۴٫ “Principe d’une théorie Mathématique de l’échang” در Journal des Economistes
- والراس لئون. ۱۸۷۶٫ Un nuovo ramo della matematica . Dell’ applicazione delle matematiche all’ economia poliitca، Giornale degli economisti
- والراس لئون. ۱۸۸۳٫ Théorie mathématique de la richesse sociale
- والراس لئون. ۱۸۸۹٫ Etudes d’économie politique appliquée; Théorie de la production de la richesse sociale
- والراس لئون. ۱۸۹۸٫ “Théorie du credit” در Revue d’économie politique
- والراس لئون. ۱۸۹۹٫ “Sur le equations de la circulations” در Giornale degli economisti
- والراس لئون. ۱۹۰۵٫ “Cournot et l’Economique Mathématique” در Gazette de Lozanne
- والراس لئون. ۱۹۰۸٫ “Un initiateur en économie politique” در AA Walras, La Revue du Mois
- والراس لئون. ۱۹۰۹٫ “Economique et Méchanique” در Bulletin de la Societe Vaudoise de Sciences Naturelles
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.