اقتصاد کینزی و چرخه های رونق و رکود
آیا اقتصاد کینزی می تواند چرخه های رونق و رکود را کاهش دهد؟
اقتصاددانان سال ها با علل رکود، رکود، بیکاری، بحران نقدینگی و بسیاری مسائل دیگر دست و پنجه نرم کردند. سپس در اوایل قرن بیستم، ایده های یک اقتصاددان بریتانیایی راه حل ممکنی را ارائه کرد. در ادامه بخوانید تا بدانید جان مینارد کینز چگونه مسیر اقتصاد مدرن را تغییر داد. اقتصاد کینزی
مبانی اقتصاد کینزی
جان مینارد کینز (۱۸۸۳-۱۹۴۶) اقتصاددان بریتانیایی بود که در دانشگاه کمبریج تحصیل کرده بود. او شیفته ریاضیات و تاریخ بود، اما در نهایت به تشویق یکی از اساتیدش، اقتصاددان مشهور آلفرد مارشال (۱۸۴۲-۱۹۲۴) به اقتصاد علاقه مند شد. او پس از ترک کمبریج، مناصب دولتی مختلفی را با تمرکز بر کاربرد علم اقتصاد در مسائل دنیای واقعی بر عهده گرفت. کینز در طول جنگ جهانی اول اهمیت پیدا کرد و به عنوان مشاور در کنفرانس های منتهی به معاهده ورسای خدمت کرد.
دروس کینز در کمبریج بر اقتصاد کلاسیک متمرکز بود که بنیانگذاران آن آدام اسمیت بودند. اقتصاد کلاسیک بر روی یک رویکرد لایسزفر برای اصلاحات بازار استوار بود از برخی جهات یک رویکرد نسبتاً ابتدایی در این زمینه. بلافاصله قبل از اقتصاد کلاسیک، بسیاری از جهان هنوز از یک سیستم اقتصادی فئودالی بیرون میآمدند و صنعتیسازی هنوز به طور کامل فراگیر نشده بود. کتاب کینز اساساً با نگاهی به نقشی که تقاضای کل ایفا می کند، زمینه اقتصاد کلان مدرن را ایجاد کرد.
نظریه کینزی ظهور رکود اقتصادی را به عوامل متعددی نسبت می دهد:
- رابطه دایره ای بین هزینه و درآمد (تقاضای کل)
- پس انداز
- بیکاری
کینز در مورد تقاضای کل
تقاضای کل کل تقاضا برای کالاها و خدمات در یک اقتصاد است و اغلب به عنوان تولید ناخالص داخلی (GDP) یک اقتصاد در یک مقطع زمانی معین در نظر گرفته می شود.
کینز در مورد پس انداز
پسانداز توسط کینز بهعنوان اثر نامطلوب بر اقتصاد، بهویژه اگر نرخ پسانداز بالا یا بیش از حد باشد، دیده میشد. از آنجایی که عامل اصلی در مدل تقاضای کل مصرف است، اگر افراد به جای خرید کالا یا خدمات، پول را در بانک بگذارند، تولید ناخالص داخلی کاهش می یابد. علاوه بر این، کاهش مصرف باعث میشود که کسبوکارها کمتر تولید کنند و به کارگران کمتری نیاز داشته باشند که بیکاری را افزایش میدهد. کسب و کارها نیز کمتر مایل به سرمایه گذاری در کارخانه های جدید هستند.
کینز در مورد بیکاری
یکی از جنبه های نوآورانه نظریه کینزی، پرداختن آن به موضوع اشتغال بود. اقتصاد کلاسیک ریشه در این فرض داشت که بازارها در اشتغال کامل مستقر می شوند. با این حال کینز نظریه داد که دستمزدها و قیمت ها انعطاف پذیر هستند و اشتغال کامل لزوماً دست یافتنی یا بهینه نیست. این بدان معناست که اقتصاد به دنبال یافتن تعادلی بین دستمزدی که کارگران تقاضا میکنند و دستمزدی که کسبوکارها میتوانند عرضه کننده است.
اگر نرخ بیکاری کاهش یابد، کارگران کمتری در اختیار مشاغلی قرار میگیرند که به دنبال توسعه هستند، به این معنی که کارگران میتوانند دستمزد بیشتری را مطالبه کنند. نقطه ای وجود دارد که در آن یک کسب و کار استخدام را متوقف می کند.
دستمزد را می توان به دو صورت واقعی و اسمی بیان کرد. دستمزدهای واقعی اثر تورم را در نظر می گیرند، در حالی که دستمزدهای اسمی اینطور نیست. از نظر کینز، مشاغل سختی خواهند داشت که کارگران را مجبور به کاهش نرخ دستمزد اسمی خود کنند، و تنها پس از کاهش سایر دستمزدها در اقتصاد، یا کاهش قیمت کالاها (رکود تورمی) بود که کارگران مایل به پذیرش دستمزدهای کمتر خواهند بود.
برای افزایش سطح اشتغال، نرخ دستمزد واقعی و تعدیل شده با تورم باید کاهش یابد. با این حال، این می تواند منجر به افسردگی عمیق، بدتر شدن احساسات مصرف کننده و کاهش تقاضای کل شود. علاوه بر این، کینز این نظریه را مطرح کرد که دستمزدها و قیمتها به کندی (یعنی «چسبنده» یا بیکشش بودند) به تغییرات عرضه و تقاضا پاسخ میدهند. یکی از راه حل های ممکن مداخله مستقیم دولت بود.
نقش دولت اقتصاد کینزی
یکی از بازیگران اصلی اقتصاد، دولت مرکزی است. می تواند از طریق کنترل عرضه پول بر جهت اقتصاد تأثیر بگذارد هم از طریق توانایی خود در تغییر نرخ بهره یا از طریق بازخرید یا فروش اوراق قرضه منتشر شده توسط دولت. در اقتصاد کینزی، دولت رویکردی مداخله جویانه دارد. برای بهبود تولید ناخالص داخلی و اشتغال منتظر نیروهای بازار نیست. این منجر به استفاده از مخارج کسری می شود.
به عنوان یکی از اجزای تابع تقاضای کل که قبلاً ذکر شد، مخارج دولت می تواند تقاضا برای کالاها و خدمات ایجاد کند در صورتی که افراد تمایل کمتری به مصرف داشته باشند و کسب و کارها تمایل کمتری به ساخت کارخانه های بیشتر داشته باشند. هزینه های دولت می تواند ظرفیت تولید اضافی را مصرف کند. کینز همچنین این نظریه را مطرح کرد که اگر مشاغل افراد بیشتری را استخدام کنند و کارمندان از طریق مصرف پول خرج کنند، تأثیر کلی مخارج دولت بزرگتر میشود.
درک این نکته مهم است که نقش دولت در اقتصاد صرفاً کاهش اثرات رکود یا بیرون کشیدن کشور از رکود نیست. همچنین باید از داغ شدن سریع اقتصاد جلوگیری کند. اقتصاد کینزی پیشنهاد میکند که تعامل بین دولت و کل اقتصاد در جهت مخالف چرخه تجاری حرکت میکند: هزینههای بیشتر در دوره رکود، هزینه کمتر در دوره صعودی. اگر رونق اقتصادی نرخ تورم بالایی ایجاد کند، دولت می تواند هزینه های خود را کاهش دهد یا مالیات ها را افزایش دهد. از این به عنوان سیاست مالی یاد می شود.
استفاده از نظریه کینزی
رکود بزرگ به عنوان کاتالیزوری بود که جان مینارد کینز را در کانون توجه قرار داد، اگرچه باید توجه داشت که او کتاب خود را چندین سال پس از رکود بزرگ نوشت. در سالهای اولیه رکود، بسیاری از چهرههای کلیدی، از جمله رئیسجمهور وقت فرانکلین دی. روزولت، احساس میکردند که تصور دولت «هزینه اقتصاد برای سلامت» یک راهحل بسیار ساده به نظر میرسد. تجسم اقتصاد بر حسب تقاضا برای کالاها و خدمات بود که تئوری را ثابت کرد.
روزولت در نیو دیل خود کارگرانی را در پروژه های عمومی به کار گرفت که هم شغل ایجاد می کردند و هم تقاضا برای کالاها و خدمات ارائه شده توسط مشاغل ایجاد می کردند. هزینه های دولت نیز در طول جنگ جهانی دوم به سرعت افزایش یافت، زیرا دولت میلیاردها دلار را به شرکت های تولید کننده تجهیزات نظامی سرازیر کرد.
نظریه کینزی در توسعه منحنی فیلیپس که بیکاری را بررسی می کند و همچنین مدل ISLM استفاده شد.
نقد نظریه کینزی
یکی از منتقدان صریح کینز و رویکرد او، اقتصاددان میلتون فریدمن بود. فریدمن به توسعه مکتب فکری پول گرایی کمک کرد، که تمرکز را به سمت نقش عرضه پول بر تورم تغییر داد تا نقش تقاضای کل. مخارج دولت می تواند مخارج کسب و کارهای خصوصی را کاهش دهد زیرا پول کمتری در بازار برای استقراض خصوصی در دسترس است، و پول گرایان پیشنهاد کردند که این امر از طریق سیاست پولی کاهش یابد : دولت می تواند نرخ بهره را افزایش دهد (که وام گرفتن پول را گران تر می کند) یا می تواند بفروشد. اوراق بهادار خزانه داری (کاهش مقدار دلار وجوه موجود برای وام دادن) به منظور غلبه بر تورم.
انتقاد دیگر از نظریه کینزی این است که این نظریه به سمت یک اقتصاد برنامه ریزی مرکزی متمایل است. اگر از دولت انتظار می رود که بودجه را برای خنثی کردن رکود هزینه کند، به طور ضمنی می توان گفت که دولت می داند چه چیزی برای کل اقتصاد بهترین است. این امر اثرات نیروهای بازار بر تصمیم گیری را از بین می برد. این نقد توسط اقتصاددان فریدریش هایک در اثر خود در سال ۱۹۴۴ با عنوان جاده بردگی رایج شد. در نسخه آلمانی کتاب کینز، اشاره شده است که رویکرد او ممکن است در یک دولت توتالیتر به بهترین وجه عمل کند.
نتیجه اقتصاد کینزی
در حالی که نظریه کینزی در شکل اصلی خود امروزه به ندرت مورد استفاده قرار می گیرد، رویکرد رادیکال آن به چرخه های تجاری و راه حل های آن برای رکود تأثیر عمیقی بر حوزه اقتصاد گذاشته است. این روزها، بسیاری از دولت ها از بخش هایی از این نظریه برای هموارسازی چرخه های رونق و رکود اقتصاد خود استفاده می کنند. اقتصاددانان اصول کینزی را با اقتصاد کلان و سیاست پولی ترکیب می کنند تا تعیین کنند که چه مسیری را باید اتخاذ کنند.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.