اقتصاد سمت عرضه کار نمی کند…
5 دلیل برای اینکه اقتصاد طرف عرضه کار نمی کند…
بسیاری از ادعاهای مطرح شده توسط طرفداران عرضه در طول سال ها رد شده است. اقتصاد سمت عرضه یک باور عمومی است که افزایش عرضه کالاها و خدمات باعث رشد اقتصادی می شود. یک اصل کلیدی این تئوری ایجاد فضای بهتر برای کسب و کارها تامین کنندگان است.
طرفداران عرضه بر این باورند که وقتی شرکتها و ثروتمندان ثروتمندتر هستند، همه پیشرفت میکنند، بنابراین سیاستهای آنها معمولاً بر کاهش مالیات، مقرراتزدایی و نرخهای بهره پایینتر متمرکز است. این رویکرد این رویکرد را در مقابل اقتصاد کینزی یا اقتصاد سمت تقاضا قرار میدهد که بر این تصور استوار است که رشد اقتصادی با گذاشتن پول بیشتر در جیب مصرفکنندگان ایجاد میشود.
ایده اصلی پشت اقتصاد طرف عرضه این است که شرکتها سود خود را مجدداً سرمایهگذاری میکنند که منجر به مشاغل بیشتر، بهرهوری بیشتر، درآمد مالیاتی بالاتر و غیره میشود. تا حد زیادی اینگونه است که رونالد ریگان، رئیس جمهور ایالات متحده، و سیاستمداران بی شماری از آن زمان، اقتصاد طرف عرضه را به مردم فروختند و راه را برای پذیرش آن هموار کردند.
اگرچه همه اقتصاددانان با این نظریه موافق نیستند. بسیاری از صاحب نظران، مجهز به چندین دهه شواهد، موافق نیستند که وقتی ثروتمندان خوب عمل می کنند، درآمد اضافی آنها به دیگران سرازیر می شود.
به طور خلاصه: اقتصاد سمت عرضه
- اقتصاد سمت عرضه که بر این باور استوار است که وقتی شرکتها و ثروتمندان پول بیشتری در اختیار دارند، همه پیشرفت میکنند، یک مدل اقتصادی است که توسط بسیاری از کشورها استفاده میشود.
- سیاستهای طرف عرضه معمولاً بر کاهش مالیات، مقرراتزدایی و نرخهای بهره کمتر متمرکز هستند.
- بسیاری از ادعاهای مطرح شده توسط طرفداران عرضه به طور واقعی مورد مناقشه قرار گرفته است.
- دادهها نشان میدهند که کاهش مالیات و سایر سیاستها برای افزایش سود شرکتها همیشه منجر به شغل، سرمایهگذاری، بهرهوری و رشد اقتصادی نمیشود.
- همچنین هیچ مدرک مشخصی وجود ندارد که این عقیده را تایید کند که کاهش مالیات برای خود هزینه می کند.
تاریخچه اقتصاد سمت عرضه
اقتصاد طرف عرضه اولین بار به عنوان یک نظریه اقتصادی توسط آرتور لافر در دهه 1970 ارائه شد. لافر استدلال کرد که کاهش مالیات باعث تحریک تقاضا می شود و در نتیجه فرصت های شغلی و ثروت بیشتری در اقتصاد گردش می کند. طولی نکشید که نظریه لافر وارد جریان اصلی شد. در دهه 1980، پرزیدنت ریگان و مارگارت تاچر، نخست وزیر بریتانیا، با این ایده که پولی که افراد پردرآمد با پرداخت مالیات کمتر پس انداز می کنند، به نفع همه به اقتصاد بازگردانده می شود، و اقتصاد طرف عرضه را در کشورهای مربوطه اتخاذ کردند.
کاهش مالیات برای ثروتمندان یک سیاست اقتصادی است که از آن زمان توسط چندین سیاستمدار برجسته، از جمله روسای جمهور سابق آمریکا، جورج دبلیو بوش و دونالد ترامپ، حمایت شده است. اخیراً، این یکی از ویژگی های دوره کوتاه فاجعه بار لیز تراس به عنوان نخست وزیر بریتانیا بود. تراس تنها شش هفته در سمت خود دوام آورد پس از آن که فراخوان جسورانه او برای مالیات کمتر از ثروتمندترین افراد بریتانیا در طول بحران بی سابقه هزینه های زندگی نتیجه معکوس داد. این اقدام سرمایه گذاران را به وحشت انداخت، ارزش پول محلی را از بین برد و در کمتر از یک ماه به تحقیر تراس رها شد.
اقتصاد طرف عرضه گاهی اوقات ریگانومیکس نامیده می شود ، زیرا رئیس جمهور ریگان بود که این نظریه را رایج کرد و آن را به جریان اصلی رساند.
5 دلیل برای اینکه اقتصاد طرف عرضه کار نمی کند…
موضوعات کمی مانند موضوع عرضه، اقتصاددانان را از هم جدا می کند. برای هر متخصصی که قسم می خورد که این رویکرد اقتصادی جواب می دهد، یکی دیگر به شدت آن را به چالش می کشد. مانند سایر نظریه ها، اقتصاد طرف عرضه بی عیب نیست و حفره هایی دارد. در اینجا پنج دلیل کلیدی برای رد این نظریه آورده شده است.
کاهش مالیات شغل بیشتری ایجاد نمی کند
طرفداران عرضه استدلال می کنند که اگر شرکت ها مالیات کمتری دریافت کنند، از پس انداز مازاد خود برای استخدام کارکنان بیشتر استفاده خواهند کرد. مشکل این است که شواهد زیادی برای اثبات آن وجود ندارد.
از سال 1982 تا 1989، زمانی که ایالات متحده توسط ریگان اداره می شد و مالیات ها به میزان قابل توجهی کاهش یافت، نیروی کار دیگر نسبت به گذشته رشد نکرد. اتفاق مشابهی در زیر نظر جورج دبلیو بوش رخ داد. در سالهای 2001 و 2003، کنگره دو کاهش سخاوتمندانه مالیاتی برای افراد ثروتمند را تصویب کرد و پایینترین رشد شغلی در نیم قرن اخیر را به دنبال داشت.
سیاست های طرف عرضه، سرمایه گذاری را تضعیف کرد
دادههایی که از این عقیده عمومی حمایت میکنند که مالیاتهای کمتر بر ثروتمندان باعث سرمایهگذاری بیشتر میشود نیز به سختی به دست میآید. در واقع، مرکز پیشرفت آمریکا، با استناد به ارقام دفتر تحلیل اقتصادی ایالات متحده گفت که متوسط رشد سالانه سرمایه گذاری ثابت غیرمسکونی در دهه 1990 به طور قابل توجهی بیشتر از دهه های ریگان و بوش بوده است. از قضا، در دهه 1990، نرخ مالیات برای افراد با درآمد بالاتر افزایش یافت.
اقتصاد سمت عرضه مترادف با رشد بهره وری نیست
موضوع دیگری که طرفداران طرف عرضه اغلب درباره آن صحبت می کنند، رشد بهره وری است . در مقالهای که در سال 2017 منتشر شد، اقتصاددانان جمهوریخواه جان کوگان، گلن هوبارد، جان تیلور و کوین وارش ادعا کردند که رشد بهرهوری در دهههای 1980 و 1990 پس از کاهش مالیاتها و کنار گذاشته شدن مقررات، «بهطور قابل توجهی افزایش یافت».
سایر اقتصاددانان، از جمله براد دلانگ از دانشگاه کالیفرنیا-برکلی و نوریل روبینی از دانشکده بازرگانی استرن دانشگاه نیویورک، به سرعت ثابت کردند که این بیانیه مبتنی بر داده های واقعی نیست و رشد بهره وری در واقع از زمان جنگ جهانی دوم در حال کاهش بوده است. . به گفته روبینی، نرخ رشد سالانه بهره وری از سال 1973 تا 1997 حدود 1.1 درصد بود و در طول دهه 1980 تغییر مسیر نداد.
کاهش مالیات باعث رشد اقتصادی قوی تر نمی شود
همه موارد فوق یادآور این نکته است که اقتصاد طرف عرضه همیشه به آنچه که طرفدارانش میگویند دست نمییابد و به هیچ وجه تضمینی برای رشد اقتصادی نیست. اغلب، طرفداران عرضه به دهه 1980 به عنوان مدرکی اشاره می کنند که این سیاست ها چرخش های اقتصادی را مهندسی می کنند. با این حال، همانطور که روبینی اشاره می کند، افزایش رشد از سال 1983 تا 1989 پس از یک رکود شدید اتفاق افتاد و چیزی غیرعادی نبود.
شواهد بیشتری مبنی بر اینکه سیاستهای سنتی طرف عرضه باعث بهبود اقتصاد نمیشود در کانزاس کشف شد. در سالهای 2012 و 2013، قانونگذاران آنجا نرخ بالای مالیات بر درآمد ایالت را تقریباً 30 درصد و نرخ مالیات بر سود کسبوکارهای خاص را در تلاشی ناامیدکننده برای انرژی بخشیدن به اقتصاد محلی به صفر رساندند. این آزمایش حدود پنج سال به طول انجامید و به خوبی پیش نرفت، به طوری که اقتصاد کانزاس در آن دوره در اکثر ایالت های همسایه و بقیه کشور ضعیف عمل کرد.
کاهش مالیات برای خود پرداخت نمی کند
یک نکته کلیدی در اقتصاد طرف عرضه این است که کاهش مالیات در واقع درآمد کلی مالیات را با افزایش اشتغال و درآمد جمعیت افزایش می دهد و بنابراین، کشور را با بدهی بیشتری رها نمی کند. این دیدگاه ارزش سیاسی پیدا کرده است، اما با شواهد ملموس چندانی پشتیبانی نمی شود. مزایای اقتصادی مقررات زدایی نیز آنقدر واضح نیست که طرفداران طرف عرضه می گویند. در حالی که درست است که برخی مقررات میتوانند غیرضروری و طاقتفرسا باشند، اکثریت آنها استانداردهای ضروری هستند که زیربنای اقتصاد و حمایت از مصرفکنندگان هستند.
در واقع، داده ها نشان می دهد که کسری بودجه در دوره کاهش مالیات ریگان منفجر شد. طبق گزارش دانشکده بازرگانی استرن دانشگاه نیویورک، نسبت بدهی عمومی به تولید ناخالص داخلی (GDP) از 26.1 درصد در سال 1979 به 50.6 درصد در سال 1992 افزایش یافت. دفتر ملی تحقیقات اقتصادی (NBER) نیز به طور مشابه بحث کاهش مالیات را که برای خودشان پرداخت میکرد، رد کرد. بر اساس برآوردهای آن، به ازای هر دلار کاهش مالیات بر درآمد، تنها 17 سنت از هزینه های بیشتر بازیابی می شود.
نظر اقتصاددانان درباره اقتصاد سمت عرضه چیست؟
نظرات مختلط است. برخی از اقتصاددانان قویاً معتقدند که گذاشتن پول بیشتر در جیب مشاغل بهترین راه برای تضمین رشد اقتصادی است. دیگران به شدت این نظریه را رد می کنند و استدلال می کنند که ثروت پایین نمی آید و تنها نتیجه آن ثروتمندتر شدن ثروتمندان است.
معایب سیاست های طرف عرضه چیست؟
بدیهی ترین معایب عبارتند از مدت زمانی که ممکن است طول بکشد تا این سیاست ها عمل کنند، این واقعیت که اجرای آنها می تواند بسیار پرهزینه باشد و واکنش متقابلی که متفکران چپ دریافت می کنند. گفتن به مردم که کمک به ثروتمندان به نفع همه خواهد بود، فروش سختی است، به خصوص که هیچ مدرک مشخصی برای حمایت از این موضوع وجود ندارد.
آیا نمونههایی از سیاستهای طرف عرضه وجود دارد؟
اگرچه حفرههای زیادی در اقتصاد طرف عرضه وجود دارد، اما کاملاً ناقص نیست، اگرچه اندازهگیری موفقیت آن دشوار است. زمان زیادی طول می کشد تا از مزایای این سیاست ها بهره مند شوید و هر خیری که از آنها حاصل شود ممکن است به چیز دیگری نسبت داده شود. خیلی چیزها به جایگاه سیاسی شما نیز بستگی دارد. برخی افراد امثال رونالد ریگان و مارگارت تاچر را به خاطر نجات اقتصاد در دهه 1980 نسبت می دهند. برخی دیگر بر این باورند که سیاستهای طرف عرضه آنها همه چیز را خراب کرده و به نابرابری دامن زده است.
نتیجه
اقتصاد سمت عرضه که فرض میکند وقتی شرکتها پول بیشتری در اختیار دارند، همه پیشرفت میکنند، نحوه عملکرد بیشتر اقتصادهای بزرگ جهان را تغییر داده است. مسئله این است که همه اقتصاددانان با نظریه قطره چکان موافق نیستند. شواهد فراوانی برای حمایت از این دیدگاه ارائه شده است که اقتصاد طرف عرضه آنطور که تبلیغ می شود ارائه نمی دهد. بر اساس این یافتهها، این مدل اقتصادی شغل بیشتری ایجاد نمیکند و اقتصاد را بهبود میبخشد یا درآمدهای مالیاتی کلی مشابهی را به دنبال ندارد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.