اقتصاددان ها و رشد اقتصادی
اقتصاددان ها معتقدند چه چیزی باعث رشد اقتصادی می شود؟
هیچ اتفاق نظری در مورد بهترین اقدامات برای تحریک اقتصاد وجود ندارد. در واقع، دو مکتب فکری محبوب در مورد چگونگی انجام این کار مستقیماً با یکدیگر در تضاد هستند.
اقتصاددان ها طرف عرضه بر این باورند که تسهیل در عرضه کالاها برای کسب و کارها کلید ایجاد یک محیط حاصلخیز برای رشد اقتصادی است، در حالی که اقتصاددانان سمت تقاضا مخالفت می کنند که تحریک اقتصاد مستلزم افزایش تقاضا برای کالاها از طریق قرار دادن پول در دست مصرف کنندگان است.
رشد اقتصادی با میزان افزایش تولید ناخالص داخلی از یک دوره به دوره دیگر اندازه گیری می شود. تولید ناخالص داخلی ارزش ترکیبی همه کالاها و خدمات تولید شده در یک کشور است. در حالی که تعریف رشد اقتصادی به اندازه کافی آسان است، شناسایی با قطعیت علل آن برای دههها اقتصاددانان را آزار میدهد.
اقتصاد سمت عرضه
اقتصاد طرف عرضه اصطلاحی است که اولین بار در اواسط دهه ۱۹۷۰ ابداع شد و در طول دولت ریگان در دهه ۱۹۸۰ رایج شد. اقتصاددان هایی که طرفدار سیاستهای طرف عرضه هستند، معتقدند که وقتی کسبوکارها برای عرضه کالاها و خدمات به مصرفکنندگان زمان آسانتری دارند، همه سود میبرند زیرا افزایش عرضه منجر به کاهش قیمتها و بهرهوری بالاتر میشود. علاوه بر این افزایش بهره وری یک شرکت مستلزم سرمایه گذاری در سرمایه اضافی و استخدام کارگران بیشتر است که هر دو باعث رشد اقتصادی می شوند.
سیاست های اقتصادی مورد علاقه اقتصاددانان طرف عرضه شامل مقررات زدایی و کاهش مالیات بر مشاغل و افراد با درآمد بالا است. اگر به بازار اجازه داده شود تا حد زیادی بدون محدودیت فعالیت کند، طبیعتا کارایی بیشتری خواهد داشت.
اقتصاد طرف عرضه ارتباط نزدیکی با اقتصاد قطرهای دارد. نظریهای که بیان میکند سیاستهایی که به نفع ثروتمندان است، رفاهی را ایجاد میکند که به دیگران سرازیر میشود. برای مثال وقتی ثروتمندان معافیت مالیاتی دریافت میکنند، حتی پول بیشتری برای خرج کردن در جوامع خود یا راهاندازی کسبوکارهایی دارند که به مردم شغل میدهد.
اقتصاد سمت تقاضا
در انتهای دیگر این طیف، اقتصاد طرف تقاضا است که در دهه ۱۹۳۰ توسط اقتصاددان جان مینارد کینز رایج شد. اقتصاددانانی که این دیدگاه را نسبت می دهند معتقدند که اقتصاد زمانی رشد می کند که تقاضا برای کالاها و خدمات افزایش یابد نه عرضه.
بر اساس تئوری اقتصادی سمت تقاضا، افزایش عرضه بدون تقاضای متناظر در نهایت منجر به هدر رفتن تلاش و هدر رفتن پول می شود. با افزایش تقاضا، افزایش عرضه به طور طبیعی با رشد، گسترش، استخدام کارگران بیشتر و افزایش بهره وری برای پاسخگویی به سطوح جدید تقاضا دنبال می شود. برای افزایش تقاضا، اقدامات سیاستی توصیهشده شامل تقویت شبکههای ایمنی اجتماعی است که پول را به جیب فقرا میریزد و بازتوزیع درآمد از ثروتمندترین اعضای جامعه.
بر اساس نظریه کینزی یک دلار در دست یک فرد فقیر برای اقتصاد مفیدتر از یک دلار در دست یک فرد ثروتمند است زیرا افراد فقیر بر حسب ضرورت درصد بالایی از پول خود را خرج می کنند، در حالی که ثروتمندان بیشتر هستند. احتمالاً پول خود را پس انداز می کنند و ثروت بیشتری برای خود ایجاد می کنند.
نتیجه
بحث در مورد برتری اقتصاد طرف عرضه یا تقاضا هنوز حل نشده است. در حالی که اقتصاددان ها طرف عرضه دوست دارند رونق اقتصادی دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ را که پس از مقررات زدایی ریگان و کاهش مالیات بر ثروتمندان به وجود آمد، اعتبار کنند و اقتصاددانان طرف تقاضا مخالفت می کنند که این اقدامات منجر به یک اقتصاد حبابی شده است.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.